قسمت سیزدهم – دو روز تا سقوط کابل
سیزدهم اگست
جمعه بود و ما نمیدانستیم که ۴۸ ساعت به سقوط کابل زمان باقی مانده است. ۱۷ ولایت در هفت روز به دست طالبان افتاده بودند. هشت ولایت تنها در ۲۴ ساعت گذشته تحویل طالبان شده بودند. مراکز ۱۷ ولایت دیگر تا پایان روز جمعه در دست حکومت بود. جمعه تنها روزی بود که من تلاش کردم به کار نروم. اما این روز پر رویدادترین جمعهای بود که من در عمر ۱۵ ساله کار خبرنگاری به یاد دارم. طالبان در نهایت وارد قول اردوی ظفر در هرات شدند و اسماعیلخان و همراهانش را برای ساعتها به اسارت خود درآوردند. من دوستان زیادی از آقای اسماعیلخان گرفته تا آقای قانع والی هرات و دیگران در بین اسیران هرات داشتم. نزدیکترین دوستم حسیب صدیقی بود که در ماههای اخیر به سمت رییس امنیت ملی هرات گماشته شده بود. حسیب صدیقی که تحصیل کرده فرانسه است و سالها به عنوان سخنگو و مسئول ارتباط با رسانهها در امنیت ملی فعالیت داشت. هرات اولین ماموریت ولایتی او بود؛ ماموریتی در آن روزهای سخت. دوستان مشترک ما در کابل سخت نگران امنیت اسیران هرات بودند.
اسارت اسماعیلخان، معاون وزیر داخله و مسئولان ولایتی در هرات به شمول صدیقی به شکل جمعی رویدادی تاریخی و بینظیر بود و کسی نمیدانست که طالبان با این دشمنان قسم خوردهشان که روزها بر ضد آنان جنگیدهاند و شعار دادهاند، چگونه برخورد خواهند کرد. توانستم با صدیقی تماس بگیرم، او نمیدانست چه سرنوشتی در انتظار او و همکارانش است. من با زلمی خلیلزاد و دیگران در دوحه تماس گرفتم تا طالبان آسیبی به این جمع در هرات نرسانند. جالب بود که یکی از اعضای طالبان که مسئولیت کارهای فرهنگی و رسانهای این گروه در دوحه را برعهده داشت در این روز در هرات بود و مراسم انتقال قدرت را برگزار کرد و از مقامات محلی به عنوان مقامات پیشین یاد کرد. طالبان نشان دادند که تیم تبلیغاتیشان در خط مقدم نبرد قرار دارد و جنگ روانی مهمترین ابزار آنان در گرفتن شهرها است. سرانجام طالبان توافق کردند تا اسیران هرات را از قول اردو به خانه اسماعیلخان انتقال دهند و اکثر مقامات محلی به شمول صدیقی در طیارهای که از کابل برایشان فرستاده شده بود، دوباره به پایتخت بازگشتند. اما اسماعیلخان ترجیح داد تا در خانهاش و در شهرش زیر سایه پرچم طالبان بماند.
بادغیس و غور نیز بدون درگیری تسلیم طالبان شدند و کندهار، لشکرگاه، ترینکوت و قلات هم به دست طالبان افتادند. با سقوط شهرها در روزهای پنجشنبه (یازدهم آگست) و جمعه (دوازدهم آگست) غرب و جنوب افغانستان به صورت کامل زیر کنترل طالبان رفت. جنگجویان طالبان با گرفتن پایگاههای هوایی طیارههای نظامی را نه تنها برای اولین بار از نزدیک میدیدند، بلکه صاحب آن نیز شده بودند. رسانههای اجتماعی پر از عکسهای سلفی و یادگاری جنگجویان طالبان با چرخبالهای اردوی ملی افغانستان شده بود.
آسمان کابل با صدای هواپیماهای سی ۱۳۰ امریکایی، بریتانیایی و کانادایی پر سر و صداتر شده بود. ۳ هزار سرباز امریکایی، ۶۰۰ سرباز بریتانیایی و چند صد سرباز کانادایی به فرودگاه کابل آمده بودند. کانادا اعلام کرد که سفارت خود را در افغانستان میبندد. امریکا و بریتانیا نیز شروع به انتقال سفارتخانههایشان به میدان هوایی نظامی کردند. با شروع تخلیه شهروندان خارجی، کارمندان سفارتخانههای غربی و همکارانشان صدها کارمند پیشین سفارت بریتانیا در پارک شهرنو دست به اعتراض زدند و خواستار انتقالشان به بریتانیا شدند.
وزارت خارجه امریکا و پنتاگون اعلام کردند که ماموریت سربازان تازه نفس مشخص است و آن انتقال خارجیها و همکاران افغان آنها به بیرون از کشور است. شب قبل از رسیدن این سربازان، آنتونی بلنکن و لوید آستین وزیران خارجه و دفاع امریکا مشترکا به اشرف غنی زنگ زدند و او را در جریان این ماموریت خروج گذاشتند. همچنان بلنکن در این تماس و تماس شب بعد برای اشرف غنی واضح ساخت که طالبان با او گفتگو نمیکنند و او عملا مانع ایجاد هر نوع حکومت ائتلافی با طالبان است. بلنکن در واشنگتن و خلیلزاد در دوحه به این نتیجه رسیدند که هیأتی به صورت عاجل از کابل به دوحه برود تا روند تقسیم قدرت، بدون شراکت شخص اشرف غنی سرعت یابد. هر بار که موضوع سفر به دوحه مطرح میشد، مثل اینکه دعوتنامه خاص برای شرکت به عروسی امیر قطر به کابل رسیده باشد و دعوا روی لیست شرکت کنندگان جایی برای بحث روی هدف سفر و محتوا نمیگذاشت.
داکتر عبدالله در این روز از قطر به کابل برگشته بود و در این سفر مذاکره با طالبان صورت نگرفت. در پایان نشست نمایندگان کشورهای غربی و منطقه برای افغانستان (ترویکا پلس)، قطر به عنوان میزبان اعلامیهای پخش کرد که در آن سه پیام مهم داشت: اول اینکه روند مصالحه سرعت داده شود (یعنی غنی کنار برود)، دوم اینکه از طالبان و نظام جمهوریت به عنوان طرفهای افغانی یاد کرده بود (یعنی امریکا اگر طالبان را به رسمیت نمیشناخت، چندان شناخت و جایگاهی برای دولت افغانستان نیز قائل نبود) و سوم اینکه اگر طالبان افغانستان را از راه نظامی صاحب شود، منزوی خواهد شد.
قطر در ۲۰ سال اخیر نقشی در افغانستان نداشت. فقط در سالهای اخیر در جریان گفتگوهای صلح سفارت کوچکی را در هتل کابل سرینا باز کرده بود. رابطه قطر با افغانستان در مقایسه با رابطه امارات متحده عرب و عربستان سعودی با افغانستان به مراتب کمرنگتر بود. چون این کشور (قطر) نقشی در بازسازی و تحول افغانستان در ۲۰ سال اخیر نداشت. افغانستان نوین را درست درک نمیکرد و بیشتر به عنوان نماینده امریکا در روند گفتگوهای صلح دخیل بود. شاید قطر انتظار داشت که مسئولیت اش با پایان موفق مصالحه در افغانستان و با گرفتن پاداش از امریکا و شاید هم جایزه صلح نوبل به پایان برسد. ناکامی پروسه صلح و رفتن غنی به امارات (رقیب منطقهای قطر) بدون شک این کشور کوچک را ناخواسته درگیر مسائل روزمره حکومت بیتجربهی طالبان کرده است.
کابل، جلال آباد و مزارشریف تنها شهرهای بزرگی بودند که تا این روز سقوط نکرده بودند. بعدازظهر و پس از شدت درگیری در لوگر والی این ولایت در تفاهم با طالبان «پل علم» را به آنها واگذار کرد. لوگر چون خانه رییس جمهور بود و در همجواری کابل موقعیت داشت، اهمیت نسبتا ویژهای داشت. در زمان سقوط لوگر، اشرف غنی برای تجلیل از روز جوانان برنامهای را در ارگ میزبانی میکرد. او در سخنرانی خود ۴۸ ساعت پیش از ترک کابل واضح گفت که آماده نیست قدرت را (به جز از راه انتخابات یا جرگه) به کس دیگری واگذار کند. به عبارت دیگر او نمیخواست شامل برنامهی امریکایی شود که قرار بود طالبان را در راس قدرت قرار دهد و او همچنان توان دفاع مستقل را نیز نداشت از این رو شاید جز فرار از کابل طرح دیگری که به سود وی تمام شود، در ذهن نداشت.
در شمال، مارشال دوستم و جنرال عطا محمد نور با لباسهای نظامی در کرسیهای طلایی رنگ در منزل آقای نور نشست خبری بگذار کردند و مثل بچههای فلم که در جنگ آخر فلم پیروز میشوند ظاهر شدند و هر یک چندین بار به مردم مزارشریف اطمینان دادند که تا آخرین قطره خون در کنار آنها هستند. اما روز بعدش وقتی که مزارشریف سقوط کرد. فردی از بیرون شهر، عطا محمد نور را مطلع ساخته بود که ارتش در مزار تسلیم شده، همسنگرانش به طرف حیرتان در حرکت هستند و طالبان هم به اطراف خانه آقای نور رسیدهاند.
در این روز جمعه که در سالهای گذشته اغلب به باغ همکار عزیزمان شفیق گوهری در شمالی میرفتیم، حوادث مجال این را نداد تا یک لحظه از کار اطلاعرسانی دور باشم. علاوه بر کارهای خبری خودمان در این روز چهار مصاحبه با رسانههای بریتانیایی، هندی، امریکایی و حتی لیتوانیایی انجام دادم. در گفتگوهایم ضمن شرح وضعیت میدان بر روی تفاهم سیاسی در دقیقه ۹۰ تاکید داشتم، چون با گذشت هر روز طرف طالبان در این میزان سنگینتر میشد.
در جریان روز با دوست دیرینهام سمیع مهدی صحبت کردم و قرار شد شب با هم ببینیم. در سالهای اخیر که مهدی رییس دفتر رادیو آزادی در افغانستان بود، هر هفته با هم میدیدیم. چند دوست و همکار دیگر نیز در این شب به جمع ما پیوستند. همه شدیدا نگران وضعیت پیش آمده بودیم. همه فکر میکردند که جمهوریت دیگر شانسی ندارد، اما نمیتوانستیم آخر داستان را درست پیشبینی کنیم.
امرالله صالح معاون اول اشرف غنی در این روز در پیامی فیسبوکی نوشته بود که تسلیم طالبان نمیشود. در آن روز دقیق نمیدانستیم که آیا این پیام به خاطر تقویت روحیه نیروهای مستقر در کابل نوشته شده یا اعلام جدایی سیاسی از اشرف غنی است؟
من فردا صبح به طرف تاشکند روان بودم. ناوقت شب به دیدن پدرم و کاکایم در دو بخش مختلف شهر رفتم و با آنها خداحافظی کردم. این آخرین دیدارم با عموی مهربانم «انجنیر یاسین نجفیزاده» بود که پنج هفته بعدش در کابل درگذشت. ای کاش آن شب بیشتر با او صحبت میکردم. از نیمهی شب گذشته بود که روانه وزیر اکبرخان شدم و شب را در آنجا سپری کردم.
اینجا بخوانید:
نفسهای آخر جمهوریت- قسمت چهارم
نفسهای آخر جمهوریت- قسمت پنجم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت ششم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت هفتم
نفسهای آخر جمهوریت- قسمت هشتم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت نهم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت دهم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت یازدهم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت دوازدهم
*مجموعه روایتهای «نفسهای آخر جمهوریت» به قلم «لطفالله نجفیزاده» در ۱۵ قسمت و تا ۱۵ آگست هر روز یک قسمت در وب سایت آمو منتشر خواهد شد.