دیدگاه شما نفس‌های آخر جمهوریت

نفس‌های آخر جمهوریت

نفس‌های آخر جمهوریت

قسمت دوم – چهارده روز تا سقوط کابل

دوم اگست

پس از یک هفته‌ی نسبتا آرام روز دوشنبه دوم آگست روزی تاریخی برای جمهوریت و طالبان بود. کنترل مراکز ۴۶ ولسوالی در ۱۶ ولایت کشور در این روز به دست طالبان افتاد. در اکثر این بخش‌ها هیچ جنگی صورت نگرفت. از ۱۹ ولسوالی پکتیکا ۱۳ ولسوالی این ولایت جنوب شرقی در دوم آگست سقوط کرد. سقوط مراکز ولسوالی‌ها از بامیان، سمنگان و دایکندی شروع و تا پکتیکا، پکتیا، غزنی، فاریاب، پروان و تخار در یک روز نشان می‌داد که وضعیت از کنترل خارج شده و در پایان این روز بیرق طالبان عملاً در بیش از ۵۰درصد خاک افغانستان در اهتزاز بود.

جنگ در بخش‌های ولسوالی جاغوری ولایت غزنی که زادگاه پدر و مادرم است شدت گرفته بود. مامایم پس از سال‌ها بیکاری به پلیس مردمی در جاغوری پیوسته بود و سال قبل از آن دست چپ او توسط تک‌تیر‌اندازان طالبان که مجهز به دوربین دید در شب بودند گلوله خورده بود. در روزهای پیش از سقوط جاغوری، به مادرم در کابل زنگ می‌زد تا از وی دستور و مشورت بگیرد که بجنگد یا نه. او سرباز بود و مسئولیت کدام واحد یا پاسگاه پلیس را بر عهده نداشت. برای من، این مثال کوچک اما پاسخ پرسش‌های بزرگی بود که چرا قوای افغانستان که در جنگ با طالبان نزدیک به ۱۰۰هزار تن تلفات داده‌اند، حالا دست از جنگ برداشته‌اند.

اسماعیل‌خان با ریش سفیدش در هرات کوچه به کوچه از شهری دفاع می‌کرد که شهروندانش او را امیر می‌خواندند. در اوایل این روز جنگ در ناحیه نهم شهر هرات به شدت ادامه داشت. دیدن اسماعیل‌خان در خط مقدم جنگ با لباس سفید افغانی، پرتله نصواری رنگ نظامی و کلاشنیکوف روسی در کنار کماندوهای ارتش با سلاح «ام فور» امریکایی هم امیدوار کننده بود و هم عمق فاجعه را نشان می‌داد.

تکیه دوباره رییس جمهور اشرف غنی به کسانی مثل اسماعیل خان درحالی که همواره افتخار می‌کرد جنگ سالاران را از قدرت دور کرده نشان از بیچارگی او داشت و این سئوال را مطرح می‌کرد که او چگونه افغانستان را در هفت سال پسین رهبری کرده است؟ در سال‌های اول حکومت اشرف غنی او پس از اصرار یکی از همکارانش موافقت کرد که اسماعیل‌خان را که از هرات به دیدن او می‌آید، تنها برای ۱۵ دقیقه ببیند، چون از دید او دوره کسانی مثل اسماعیل‌خان گذشته بود.

با وجود اینکه اسماعیل‌خان با تمام توان در این روز از زادگاهش دفاع می‌کرد بحث‌هایی در کابل وجود داشت که کسانی مثل اسماعیل‌خان نباید دوباره قدرتمند شوند و به همین خاطر سلاح و امکانات مالی کافی برایش فرستاده نمی‌شد.

پایین‌تر از هرات و گذشته از دشت‌های سوزان بکواه پنج روز بود که درگیری در هلمند مشخصا در شهر لشکرگاه گرم‌تر از تابستان این بخش از افغانستان بود. امریکایی‌ها در این روز به کمک نیروهای افغان حملات هوایی انجام دادند. کمک هوایی امریکا در ماه‌های اخیر بیشتر سیاسی بود تا نظامی و نشان‌دهنده سیاست امریکا بود تا ثابت کند که با جمهوریت است یا امارت. امریکا که زمانی «بمب مادر» را به خاک افغانستان پرتاب می‌کرد، حالا بسیار به سختی و در حالت‌های خاص حملات هوایی خود را در حمایت از  قوای مسلح افغانستان انجام می‌داد.

جنرال سمیع سادات با کمک جنرال هیبت‌الله علی‌زی  به سختی از این شهر(لشکرگاه) دفاع می‌کرد. من که با هر دوی آنها مرتب در تماس بودم و احساس می‌کردم که روحیه‌ی نسبتا بلندی دارند. در ساعات اولیه پس از چاشت به سمیع سادات که سال‌هاست با هم دوست هستیم زنگ زدم که تلفن‌اش خاموش بود. نگران شدم و به جنرال علی‌زی زنگ زدم. وی گفت که سادات تمام شب بیدار بوده و علی زی او را مجبور کرده تا تلفن‌اش را برای چند ساعتی خاموش کند و تلاش کند بخوابد. سادات هم مثل اسماعیل‌خان در سال‌های اول حکومت رییس جمهور غنی روابط خوبی با رییس جمهور نداشت. اما در این روزهای آخر اشرف غنی دوبار به او زنگ ‌زد و صلاحیت‌هایش را بیشتر می‌کرد. سمیع سادات یکی از اولین کسانی بود که اشرف غنی او را در روزهای اول ریاست جمهوری خود از کار برکنار کرد. سمیع سادات در سطح میانه‌ی اداره امنیت ملی کار می‌کرد. در یک روز دوبار به رحمت الله نبیل، رییس امنیت ملی آن وقت زنگ زده بود تا بداند دگروال سادات را اخراج کرده یا نه.

در این شرایط شهر کابل هم حالت نظامی داشت. رییس جمهور در نشست فوق‌العاده شواری ملی در دارالامان استراتژی بقای جمهوریت را اعلام می‌کرد. شهروندان کابل به بسته بودن جاده‌ها برای ساعت‌ها به‌خاطر رفت‌ و آمد مقامات دولتی عادت داشتند. ما در اتاق خبر (طلوع نیوز) در وزیر اکبرخان تصاویر زنده سخنرانی رییس جمهور را می‌دیدیم. اشرف غنی در این سخنرانی که ۱۴روز پیش از سقوط و در روزی انجام می‌شد که در اداره ۴۶ ولسوالی به دست طالبان افتاده بود، لحن ایستادگی و مقاومت داشت. اما متن از قبل نوشته شده‌اش را با لکنت می‌خواند، کمتر به میز خطابه می‌کوبید و صدایش را بلند می‌کرد که خود نشان دهنده اضطراب و ترس در حال افزایش او بود. به عنوان فرمانده کل نیروهای مسلح تلاش می‌کرد به نیروهای امنیتی روحیه بدهد تا بجنگند. اما از امریکا هم انتقاد داشت که به طالبان مشروعیت داده است. رییس جمهور در این سخنرانی به طالبان گفت که یا زانو به زانو با دولت پشت میز مذاکره بنشینند یا زانوهایشان را می شکند. او وعده داد تا شش ماه دیگر وضعیت هرج و مرج را پایان می‌دهد و در لابلای سخنرانی‌اش، استراتژی دفاع از جمهوریت را نیز اعلام کرد که اردو از اهداف استراتژیک (شاهراه‌ها، بنادر…) دفاع می‌کند و پلیس از شهرها.

اعتماد به این حرف‌ها برای ما در اتاق خبر، برای مردم در شهر و بازار و برای نماینده‌گان مردم و اعضای کابینه خودش در تالار مجلس نمایندگان دشوار به نظر می‌رسید. شاید خودش هم به آنچه می‌گفت؛ اطمینان نداشت. کابینه امنیتی اشرف غنی به شمول جنرال بسم‌الله خان وزیر تازه دفاع که در خط اول در برابر اشرف غنی نشسته بودند، چهره‌هایی مضطرب داشتند و احتمالا شکستن زانوی طالبان را دور از توان خود می‌دیدند.

دو سال پیش از این مشاور امنیت ملی رییس جمهور در یک گفتگوی زنده تلویزیونی به من گفته بود که تا آخر فصل جنگ آن سال کمر طالبان را می‌شکند. بسم الله‌خان که تجربه‌ی جنگ در کنار احمد شاه مسعود و مدیریت ارتش افغانستان در زمان اوج کمک‌های امریکا را داشت، حالا در روزهای آخر جمهوریت دست و پاچه شده بود. چون از نیمه‌ی ضعیف قدرت در حکومت نمایندگی می‌کرد، مورد حمایت معاون اول رییس جمهور نبود و دیدگاه مشاور امنیت ملی که در ابتدا طرفدار انتصاب او بود، تغییر کرده بود.

رسانه‌ها در افغانستان برخلاف حکومت و دیگر ساختار‌های سیاسی و اجتماعی همبستگی بی‌نظیری داشتند. من و دیگر مدیران ارشد رسانه‌های مطرح افغانستان از طلوع و شمشاد گرفته تا آریانا، یک، اطلاعات روز، هشت صبح، سلام وطندار، پژواک و کابل نیوز جلسات منظم هفته‌وار داشتیم که اغلب روزهای دوشنبه برگزار می‌شد. در جلسه آن روز که از طریق زوم برگزار شد، بحث بیشتر روی دو مسئله بود؛ ساحات تحت کنترل طالبان را چگونه پوشش بدهیم؟

در روزهای اخیر شمشاد با امیرخان متقی در هلمند گفتگوی حضوری انجام داده بود که شورای امنیت و امنیت ملی با زور اجازه پخش آن را نداد. با وجودی که درباره

انجام مصاحبه دیدگاه‌های مخالف داشتیم، اما شدیدا نگران مداخله حکومت بودیم. طالبان پیشنهاد گفتگو مشابه با طلوع نیوز را نیز داده بودند، اما من پیشنهاد کردم که این گفتگو را در هلمند نه، بلکه در قطر که آدرس رسمی طالبان بود، انجام می‌دهیم. اما این کار نشد. بحث دوم آن روز آمادگی‌ها برای سقوط احتمالی کابل بود. همه رسانه‌ها به فکر انتقال برخی از همکارانشان به جاهای دیگر بودند، اما تخلیه صد در صد تا آن لحظه دور از تصور بود. امریکایی‌ها به جمعی از خبرنگاران به شمول زنان خبرنگار پیشنهاد داده بودند که اگر به کشور سومی بروند، می‌توانند برای ویزای خاص مهاجرت به امریکا درخواست بدهند و شاید برای دو سال در کشور سوم بمانند. من تاکنون از جمع مدیران ارشد رسانه‌ها که دوشنبه‌ها با هم جلسه داشتیم، کسی را سراغ ندارم که از این طریق از کشور بیرون شده باشد.

اصلاح: در نخست گفته شده بود که ولسوالی جاغوری در این روز به دست طالبان افتاد. این ولسوالی در واقع پس از سقوط شهر غزنی و کابل به طالبان واگذار شد.

*مجموعه روایت‌های «نفس‌های آخر جمهوریت» به قلم «لطف‌الله نجفی‌زاده» در ۱۵ قسمت و تا ۱۵ آگست هر روز یک قسمت در وب سایت آمو منتشر خواهد شد.