دیدگاه شما نفس‌های آخر جمهوریت

نفس‌های آخر جمهوریت

نفس‌های آخر جمهوریت

قسمت نهم – شش روز تا سقوط کابل

نهم اگست

در ساعات اول صبح تجمع مردم را در پارک شهر نو دیدم. ابتدا فکر کردم تظاهراتی جریان دارد. معمولا تجمعات در پارک شهرنو این‌طور بود که فعالان مدنی با عینک‌ دودی و یا باشندگان ولایات که به عملکرد حکومت اعتراض داشتند، برای چند ساعت در این پارک تجمع می‌کردند و تظاهراتی را به راه می‌انداختند و پس از خواندن بیانیه‌ای هر کسی به دنبال کار خود می‌رفت. اما تجمع نهم آگست در پارک شهرنو پراکنده بود؛ مردم فقیر همراه با خانواده‌هایشان جمع شده بودند و به نظر می‌رسید که تظاهرات آنان واقعی‌تر است. صدها تن از باشندگان بخش‌های شمالی کشور از جنگ فرار کرده بودند و تنها جایی که در کابل یافته بودند، چند پارک تفریحی در مرکز و شمال این شهر بود.

در آن ساعات نخستین روز کودکان روی خاک خوابیده بودند و برخی دیگر از مردم برای تماشای آنان به پارک آمده بودند. پیرزنی به نام ملکه یکی از آوارگان بود. او بعدتر به همکارانم گفته بود که از کندز به کابل آمده و جواهرات عروسش را به راننده موتری داده تا او و خانواده‌اش را فقط تا کابل برساند، بی‌خبر از اینکه کابل هم کمتر از یک هفته دیگر با سرنوشت کندز روبرو خواهد شد.

در آن روز و در چند صد متری آشیانه آوارگان جنگ، قرار بود جلسه مهم سیاسی برای نجات نظام پسا بن برگزار شود. برخی از چهره‌های سیاسی کشور به شمول رییس جمهور، داکتر عبدالله، استاد سیاف، مارشال دوستم، کریم خلیلی، یونس قانونی، محمد محقق و سران ارکان چندگانه حکومت در قصر چهار چنار ارگ که مشهور به تعمیر چینایی‌ها بود (چون این تعمیر را در زمان حکومت رییس جمهور کرزی دولت چین ساخته بود) جمع شده بودند. سیاسیون می‌خواستند بدانند که نسخه اشرف غنی برای نجات نظام چیست؟ البته اکثر سیاسیون شرکت کننده در این مجلس تنها راه باقی مانده را کنار رفتن رییس جمهور از قدرت می‌دانستند. اتفاقی که اگر می‌افتاد، شاید بخشی از شاخه‌های نظام را حفظ می‌کرد. اما اشرف غنی می‌خواست بداند که سیاسیون برای تداوم حکومت او چه کمکی می‌توانند انجام دهند.

تا آن روز (نهم اگست) موضوع کنار رفتن اشرف غنی را سیاست مداری به تنهایی با او به عنوان یگانه راه حل مطرح نکرده بود. اما برخی از این افراد مثل استاد سیاف و داکتر عبدالله به دادن قربانی توسط ارگ برای حفظ ارزش‌های بزرگتر اشاره‌هایی کرده بودند.

دیدار سیاسیون با وجود حساسیت وضعیت امنیتی آن روزها کار دشواری بود. استاد سیاف، کریم خلیلی، یونس قانونی و داکتر عبدالله نقش فعال‌تری در مقایسه با دیگران در ایجاد اجماع داشتند. حامد کرزی هم در برخی از جلسات شرکت می‌کرد. برخی افراد مثل گلبدین حکمتیار نمی‌خواستند به ارگ بروند و صلاح الدین ربانی هم بخاطر انشعاب استاد عطا محمد نور از جمعیت در موقعیت عجیبی قرار داشت.

هفته‌ها پیش از آخرین روزهای جمهوریت، چند جلسه محدود میان استاد سیاف، حامد کرزی، داکتر عبدالله و اشرف غنی در ارگ برگزار شد که شرکت کنندگان بنابر ترکیب غیر همه شمول این جلسات خبر برگزاری و جزییات آن را اعلام نمی‌کردند. اما گفته می‌شد که در این جلسات تلاش می‌شده تا اشرف غنی را آماده ایجاد تغییراتی در ساختار امنیتی دولت کنند. رییس جمهور کرزی، استاد سیاف و داکتر عبدالله رابطه نزدیکی با زلمی خلیل زاد نیز داشتند و می‌دانستند که امریکا پیروزی روند صلح را وابسته به کنار رفتن رییس جمهور غنی می‌داند.

اما جلسه نهم اگست ربطی به جلسات چهارگانه شبانه نداشت. اعضای شرکت کننده جلسه روز نهم آگست در ارگ برای سه روز متواتر در دفتر داکتر عبدالله گردهم جمع شدند. خواست شماره یک آنها این بود که مسئولیت جنگ به سیاسیون کشور داده شود و شورای رهبری مصالحه به شورای رهبری جنگ تبدیل شود. ظاهرا اشرف غنی در جلسه نهم اگست این تقاضا را بدون بحث درباره جزئیات قبول کرده بود. اما تا آخرین لحظه هم طرفدار این نبود که جنگ سالاران با طالبان بجنگند و او رییس جمهور سمبولیک باشد و از این مجموعه در جنگ با طالبان نمایندگی کند. در واقع این کار خلاف عملکرد و شعارهای هفت سال گذشته‌اش بود. حامد کرزی در این جلسات شرکت نمی‌کرد، چون به گفته خودش به جنگ باور نداشت و نمی‌خواست بخشی از تصمیم‌گیری‌های مسلحانه در برابر طالبان باشد.

من پس از برگزاری این جلسه ساعت ۱۵:۳۰ بعد از ظهر به دیدار داکتر عبدالله به دفترش در قصر سپیدار رفتم. قصر سپیدار که آدرس آشتی و مصالحه بود و بیشتر میزبانان آن روز قومندان‌های شمال افغانستان بود. داکتر عبدالله از نفس برگزاری جلسه راضی به نظر می‌رسید، اما او نه باوری به رهبری اشرف غنی داشت و نه به روند صلح امریکایی. داکتر عبدالله که مجبور به شراکت قدرت اشرف غنی و همکاری با خلیل زاد بود، صلح با طالبان را بعید می‌دانست و این دیدگاه او از اول تا آخر تغییر چندانی نکرد و بیشتر از غنی و خلیل‌زاد به طالبان بی باور بود.

پس از صحبت با داکتر عبدالله احساس کردم این جلسه‌ها تاثیری روی وضعیت نخواهد داشت و پیشروی طالبان در میدان جنگ قابل جلوگیری نیست. با داکتر عبدالله خداحافظی کردم؛ قرار بود آن شب او برای شرکت در نشستی به میزبانی نمایندگان خاص کشورهای منطقه و غربی به قطر برود و تا آن لحظه معلوم نبود که آیا داکتر عبدالله با طالبان، مشخصاً با ملا برادر، دیدار خواهد کرد یا خیر که بعدتر معلوم شد دیداری صورت نگرفته است.

در راه برگشت به دفتر به سفیر خلیل‌زاد زنگ زدم تا از آمادگی‌های دوحه برای جلسه «ترویکا پلس» آگاه شوم. صحبت با آقای خلیل‌زاد همیشه پر از رمز و راز بود و در اندک موارد تحلیل خودش را از وضعیت بیان می‌کرد. آقای خلیل‌زاد امریکایی و غربی فکر می‌کرد و به روند گفتگوها که شاید به صلح بیانجامد، باور داشت؛ ولی ما افغان‌ها در این مقطع می‌خواستیم آخر گپ را بدانیم. امریکایی ها بر این باور بودند که آخر گپ را می‌توان ایجاد کرد و نیاز به ادامه ی روند دارد. کابل فکر می کرد که امریکایی ها اخر گپ را می‌دانستند و به افغانها نمی‌گفتند.

در میدان جنگ؛ شهر ایبک سمنگان به دست طالبان افتاده بود. نمایندگان مردم در پارلمان انتقاد می‌کردند که حکومت به داد نیروهای محلی نمی‌رسد. با سقوط شهر سمنگان معلوم شد که فشار طالبان بر شهرهای شمال کشور است. این پنجمین شهر شمال کشور پس از کندز، تالقان، سرپل و جوزجان بود که سقوط می‌کرد. طالبان حملات را بالای شهر پلخمری و ولسوالی دهدادی ولایت بلخ در حومه شهر مزارشریف شدت داده بودند. خان‌الله شجاع فرمانده قول اردوی ۲۰۹ شاهین که جنرال دو ستاره بود به بهانه مریضی شمال کشور را ترک کرده بود و معاون‌ خود را که دگروال بود، مسئول تامین امنیت تمام صفحات شمال کشور تعیین کرده بود.

اینجا بخوانید:

نفس‌های آخر جمهوریت- قسمت اول

نفس‌های آخر جمهوریت- قسمت دوم

نفس‌های آخر جمهوریت- قسمت سوم

نفس‌های آخر جمهوریت- قسمت چهارم

نفس‌های آخر جمهوریت- قسمت پنجم

نفس‌های آخر جمهوریت – قسمت ششم

نفس‌های آخر جمهوریت – قسمت هفتم

نفس‌های آخر جمهوریت- قسمت هشتم

*مجموعه روایت‌های «نفس‌های آخر جمهوریت» به قلم «لطف‌الله نجفی‌زاده» در ۱۵ قسمت و تا ۱۵ آگست هر روز یک قسمت در وب سایت آمو منتشر خواهد شد.