دیدگاه شما نفس‌های آخر جمهوریت

نفس‌های آخر جمهوریت

نفس‌های آخر جمهوریت

قسمت اول – پانزده روز تا سقوط کابل

اول اگست

صبح روز اول اگست کابل مثل اکثر روزهای تابستان در این شهر گرم و شلوغ بود. باید پیش از ساعت هشت دفتر می‌بودم. در ماه‌های آخر اقامت در کابل، من و دیگر مدیران دفتر مجبور بودیم به دلیل مسائل امنیتی شب‌ها را در سه محل متفاوت بگذرانیم. در آخر هر روز کاری درباره این‌که شب را در کجا سپری کنیم، تصمیم‌گیری می‌شد. این تنها تصمیم متفاوت آن روزها نبود، بلکه هر روز مسیر رفتن به طرف دفتر و برخی روز‌ها حتی نوع و رنگ موتر هم تغییر می‌کرد.

جلسه روزانه خبری ما در طلوع‌نیوز هر روز راس ساعت ۰۸:۳۰ صبح برگزار می‌شد. آن روز هم مثل روزهای دیگر این اتفاق افتاد اما در آن روز ما یک میهمان ‌داشتیم. ۲۴ ساعت قبل از اول اگست، ولسوالی‌های «اسدآباد» کنر و «ناهور» غزنی به دست طالبان افتاده بود. سرعت سقوط ولسوالی‌ها در ولایت‌های مختلف کشور باعث شده بود که ما به سوژه خبرنگاران خارجی تبدیل شویم. آن روز تیمی از شبکه‌ی خبری الجزیره و چند خبرنگار از شبکه‌ی مشترک آلمان- فرانسه (آر تی) برای تهیه گزارش به دفتر طلوع‌نیوز در خیابان دوازدهم وزیرمحمد اکبرخان آمده بودند. جیمز بیز خبرنگار مشهور الجزیره که پس از ۱۰ سال به افغانستان آمده بود، می‌خواست با مسعود سنجر همکار و دوست خوبم که چهره‌های نام آشنای رسانه‌یی در افغانستان است، گفتگو بگیرد. ظاهراٌ سنجر در سال‌های اول کار در رادیو آرمان به جمیز بیز گفته بود که افغانستان دبی دوم منطقه خواهد شد و حالا ۱۸ سال بعد این خبرنگار می‌خواست از او بپرسد که چرا افغانستان در مسیری که سنجر پیش‌بینی کرده بود، قرار نگرفت؟

پس از آنکه رییس جمهور ایالات متحده امریکا خروج کامل نیروهای خارجی از افغانستان را اعلام کرد، از تاریخ چهاردهم اپریل تا اول ماه اگست این سال ۱۸۴ ولسوالی از کنترل نیروهای دولتی کشور بیرون شده بودند و با این حساب مجموع ولسوالی‌های تحت کنترل طالبان تا اول آگست به ۱۹۷ ولسوالی می‌رسید.

در آن لحظات تصور اینکه کل کشور تا چند روز دیگر سقوط خواهد کرد، حداقل برای من که سال‌های زیادی را در رسانه‌های افغانستان کار کرده‌ام، دشوار بود و این درحالی بود که شکنندگی نظام، به ویژه رهبری حکومت در ارگ، قابل ترمیم به نظر نمی‌رسید. رهبری نیروهای امنیتی به ویژه در وزارت دفاع به صحنه رقابت، نه تنها میان دو شریک حکومت، بلکه میان حکومت و جنرالان امریکایی نیز مبدل شده بود، جنرالانی که نقشی کمتر از سران سیاسی افغانستان در این کشکمش‌ها نداشتند. آن روزها وزارت دفاع روی اکثر قول ارودهای هفت‌گانه حساب نمی‌کرد و نیروهای خاص ارتش بیشترین جنگ را در برابر طالبان انجام می‌دادند.

در ساعات اولیه روز بود که فرمانده نیروهای ویژه ارتش که هفته بعد رییس کل ارتش افغانستان شد، تصاویری را برای ما فرستاد که از تلفات طالبان در نجراب خبر می‌داد. با وجود اینکه تصاویر نشان‌دهنده جنگ شدید در نجراب بود، اما سقوط ولسوالی‌ها در سه‌و‌نیم ماه اخیر سونامی گونه به نظر می‌رسید.

من و همکارانم از دو ماه قبل اطلاعات مربوط به سقوط ولسوالی‌ها را جمع‌آوری می‌کردیم و نقشه افغانستان هر روز سرخ‌تر می‌شد. میرآقا پوپل مسئول خبر طلوع‌نیوز که با من از نزدیک روند سقوط ولسوالی‌ها را دنبال می‌کرد، به شوخی‌ از من می‌پرسید: چند ولسوالی که سقوط کرد به رفتن از افغانستان فکر کنیم؟ در نخست به او گفتم ۲۰۰ و او هر روز به شوخی به من یادآوری می‌کرد که داریم به آن عدد نزدیک‌تر می‌شویم. اما واقعیت این بود که در پشت این شوخی‌ها، هم برای من و هم برای او، نگرانی بسیار عمیقی وجود داشت.

شش هفته قبل از اول اگست برای گفتگو با وزیر خارجه پاکستان به اسلام آباد رفته بودم و در جلساتی که برای من مهم‌تر از مصاحبه مورد نظر بود، شنیدم که طالبان علاقه‌ا‌ی به ادامه روند مذاکرات صلح ندارند و بر پیروزی نظامی تاکید دارند. مقامات پاکستانی می‌گفتند که در بهترین حالت جمهوریت تمام ولسوالی‌های کشور را در سال ۲۰۲۱ و تمام شهرهای بزرگ را در سال بعد از دست خواهد داد. اتفاقاتی که در هفته‌‌های بعد از این اظهار نظرها افتاد نشان داد که این تحلیل چقدر خوشبیانه‌ و یا شاید هم گمراه کننده بوده است. پس از بازگشت از اسلام آباد همراه با همکارانم تحولات مرتبط با سقوط ولسوالی‌ها را به صورت جدی‌تر و منظم دنبال کردیم و نگرانی‌ها و مشاهدات خود را از سفر با معاون اول رییس جمهور و مشاور امنیت ملی نیز شریک ساختم، اما ظاهرا هر دو در این روزهای آخر قدرت شان بیشتر علاقه‌مند صحبت درباره یکدیگر بودند تا پاکستان و طالبان.

کسی در کم شدن علاقه طالبان به روند صلح شکی نداشت و این حس فراگیر بود. نماینده ویژه اتحادیه اروپا که روز اول آگست در کابل بود به طالبان هشدار داد تا فکر گرفتن افغانستان از راه نظامی را از سر خود بیرون کنند. چند هفته‌ای بود که مذاکره کنندگان طالبان از جمله امیرخان متقی مذاکره کنندگان جمهوریت را در دوحه را کنار گذاشته بودند و مشغول مذاکره با بزرگان قومی برای تسلیم قرارگاه‌های نظامی به آنها در ولسوالی‌های افغانستان بودند.

رییس جمهور اشرف غنی در اول اگست اولین جلسه الکترونیکی کابینه‌اش را برگزار کرد که بیشتر از محتوای جلسه، لپ‌تاپ‌های قیمتی سفید ‌رنگ ساخت مایکروسافت روی میز هر عضو کابینه جلب توجه می‌کرد. در ماه‌های اخیر درک محتوا و منطق بیانیه‌های ارگ دشوارتر از گذشته شده بود. رییس جمهور در این جلسه اعلام کرد که در “آینده نزدیک بانک مرکزی برای نیروهای امنیتی و دفاعی و همچنان مامورین ملکی زمینه اعطای قرضه‌ها را از یک الی پنج میلیون افغانی فراهم خواهد کرد”.

در میان همه اضطراب‌ها ظهر همان روز به مراسم عروسی یکی از دوستان دوران کودکی‌ام دعوت بودم و با مادر، پدر و همسرم به عروسی این دوست که حالا استاد دانشگاه امریکایی‌ افغانستان بود به سوی دشت برچی رفتیم، جایی که برگزاری عروسی در جریان روز منحصر به فرهنگ این بخش از شهر کابل بود. در راه بازگشت از دشت پرچی با خانواده شوخی کردم که از برکت عروسی دوستم، هیچ یک از ولسوالی‌های کشور در اول آگست سقوط نکرد که بعدتر معلوم شد این آرامش قبل از طوفان بوده است.

رییس جمهور اشرف غنی در ناوقت همان روز تصمیم به برکناری جنرال ولی احمدزی، لوی درستیز قوای مسلح گرفت، اما چون با جنرال هیبت‌الله علی‌زی فرمانده نیروهای خاص به تفاهم نرسیده بود، این تصمیم را برای چند روز اعلام نکرد. جنرال علی‌زی برای کمک به جنرال سمیع سادات به شهر لشکرگاه مرکز ولایت هلمند رفته بود و ظاهراً علاقه‌ای به گرفتن مسئولیت این کشتی در حال غرق شدن را نداشت. جنرال ولی احمدزی که متهم به ضعف مدیریتی در قول اردوهای شمال و جنوب‌ غرب کشور بود، رابطه خوبی با جنرالان دیگر در ارتش نداشت. ظاهرا جنرال ولی احمدزی توسط معاون اول رییس‌جمهور حمایت می‌شد و مشاور امنیت ملی که حداقل مثل وزیر ارشد نیروهای امنیتی عمل می‌کرد از وی ناراضی به نظر می رسید.

در راه بازگشت به دفتر، دوست و همکار خوب رسانه‌ای ما ذکی دریابی مدیر مسئول روزنامه‌ی اطلاعات‌روز به طلوع نیوز آمده بود تا با هم صحبت کنیم. از چهره‌اش خواندم که او هم نگران شرایط این روزهای کشور است. رهبری طلوع در ماه‌های اخیر روی طرحی برای انتقال بخشی از کارمندانش به اوزبیکستان کار می‌کرد. با دریابی مشورت کردیم که همکاران ما در اطلاعات روز چطور می‌توانند از این فرصت‌ها استفاده کنند. هر دوی ما که علاقه‌مند نوشیدن قهوه بدون شیر و شکر هستیم، گفتگوی تلخ و نه چندان روشن خود را پس از نزدیک به دو ساعت پایان دادیم. وقت از شام هم گذشته بود و یک روز دیگر به پایان رسید. می‌دانستیم که فردا مبهم‌تر و نگران کننده‌تر از امروز خواهد بود.

*مجموعه روایت‌های «نفس‌های آخر جمهوریت» به قلم «لطف‌الله نجفی‌زاده» در ۱۵ قسمت و تا ۱۵ آگست هر روز یک قسمت در وب سایت آمو منتشر خواهد شد.