قسمت ششم – ده روز تا سقوط کابل
ششم اگست
در سالهای گذشته همکاران ما برخی گزارشها را که در جریان هفته تولید میشد، برای انتشار در روز جمعه نگاه میداشتند، چون تعداد رویدادها و برنامههای خبری در روزهای جمعه به مراتب کمتر از روزهای دیگر بود. اما جمعهی ششم اگست متفاوت بود و شهر زرنج مرکز ولایت جنوب-غربی نیمروز به شکل غافلگیرانهای پس از بیستسال به دست طالبان افتاد. شب قبل از آن (پنجشنبه شب) در ولسوالی کنگ در شمال این شهر جنگ شدیدی جریان داشت و عکسهایی که به ما رسیده بود نشان میداد که اجساد تعداد زیادی از نیروهای امنیتی به زمین افتاده و چشمهای برخی از آنان بیرون کشیده شده بود.
سقوط زرنج یک ساعت پیش از خبرهای ساعت شش طلوع نیوز تایید شد، اما کسی جرأت اعلان خبر سقوط شهر را نداشت و مقامات دولتی اطمینان میدادند که در ساعات آینده این شهر پس گرفته خواهد شد! همواره چگونگی پوشش خبرها باعث جنگ مسئولان امنیتی با خبرنگاران بود تا با طالبان در میدان جنگ. آن روز در بخش خبر ساعت شش تنها درباره شدت جنگ گفتیم، اما تا ساعت ده شب سقوط کامل شهر زرنج تایید شد و خبر مربوط به آن نیز در ساعت ده پخش شد. تلفنهای متعددی به ما میرسید که میگفتند: «طالبان تاکنون به ساختمان ریاست امنیت ملی نیمروز در زرنج نرسیده پس شهر سقوط نکرده است.»
با وجود اینکه سقوط زرنج خیلی معنی دار بود، اما توجه حکومت در این روز معطوف به دفاع از شهرهای لشکرگاه، کندهار و هرات بود. هفتهها قبل از سقوط زرنج، نادر نادری عضو فعال هیات جمهوریت در گفتگوهای صلح به این شهر رفته بود و در بازگشت وقتی او را ملاقات کردم از آمادگی نظامی مردم برای جنگ در برابر طالبان سخن گفت. او خاطرنشان کرد که در روزهای حضورش در زرنج حتی تلاش کرده برخی از مردم را برای دفاع از خود و منطقه شان بسیح کند. دیدن اینکه فردی مثل نادری با پیشینه فعالیت در بخش حقوق بشر و حالا در جایگاهی که برای یافتن راه حل سیاسی تلاش میکند به این نتیجه رسیده که هر کسی در روز بد تنهاست و شاید کسی به داد نیمروز نرسد، اتفاق عجیب و پر معنایی بود. او شکایت داشت که در جریان سقوط ولسوالیهای نیمروز همکارانش در دستگاه امنیتی دولت به ویژه شورای امنیت به تماسهای وی برای کمک به این شهر توجه نکردند.
خریدن سلاح برای خیزش مردمی در سراسر افغانستان گاو شیری دیگری در آخرین هفتههای جمهوریت بود که حالا به اوج خود رسیده بود. فرماندهان جهادی و سران قوم از ولایتهای مختلف به کابل میآمدند تا سلاحهای دست داشتهشان را دوباره با پول دولت به خود بفروشند. در ماهای اخیر میلیونها دالر از این راه به مصرف رسید که این روند قطعاً شفاف نبود.
شب ششم آگست برای باشندگان شهر زرنج به خاطرهای فراموش ناشدنی تبدیل شد. شب هنگام هزاران تن در پل ابریشم که افغانستان را به ایران وصل میکند، تجمع کردند و مقامات دولتی در بخشهای ملکی و نظامی در سرخط این تجمع حضور داشتند. ظاهرا ایران اجازه ورود به مردم عام را نداد و تعداد کمی از آنها به شمول نیروهای امنیتی با واسطههای نظامی توانستند با عبور از پل وارد ایران شوند.
نیروهای جنگی دولت تنها در لشکرگاه تجمع کرده بودند و سازمان ملل در گزارشی از کشته شدن هزار نفر در یک ماه در شهرهای لشکرگاه، هرات و کندهار خبر داده بود. نارسایی حکومت در نیمروز خبر حیرت انگیزی نبود. نیمروز اهمیت کلان سیاسی نداشت و سیاستمداران قدرتمندی هم در کابل نداشت که به فکر این شهرش باشد. در این روز کلانتر از خبر سقوط زرنج، جنگ در هرات و شبرغان بود. اسماعیل خان در هرات با دو طرف در حال جنگ بود؛ طالبان در حومه شهر و ملاهای هرات که از او و حکومت خواستند با طالبان نجنگند. اسماعیل خان که در آخرین روزهای دفاع از بیرق سه رنگ افغانستان در هرات بود، همزمان جنگ نرم و سخت را به پیش میبرد.
نفوذ بدون انکار ایران در هرات توجه رقبای ایران در منطقه به ویژه عربستان سعودی را به سوی این شهر جلب کرده بود و این تقابل باعث رشد افراطیت در شهر خواجه عبدالله انصاری و کمالالدین بهزاد شده بود. مجیب الرحمن انصاری که در قلب شهر هرات یک مرکز بزرگ آموزش دینی داشت، بیشتر سیاست میکرد تا ترویج دین. او هر سال ماهها را در عربستان سعودی سپری می کرد و افراد مسلح فراوانی داشت. سال قبل از سقوط در سفری که به هرات داشتم یک دوست هراتی با اشاره به مرکز مولوی مجیب الرحمن انصاری در مرکز شهر از او به عنوان پایگاه اسامه بن لادن هرات یاد کرد. مولوی خداداد از دیگر روحانیون پرنفوذ این که سالها برای رقابت با اسماعیلخان جمعیتی و تاجیک تبار مورد توجه ارگ بود، نقش چشمگیری در سیاست این شهر داشت. بخاطر این سیاستهای کابل، حکومت محلی در هرات تنها یک بازیگر کوچک در امور این ولایت مهم بود. در روز ششم آگست اسماعیل خان کماکان برای دفاع از شهرش میجنگید و نمیدانست که تا چند روز دیگر چه سرنوشتی در انتظارش است.
دورتر از هرات، شهر شبرغان که بیشتر به شهر دوستم معروف بود، در شب پنجم اگست برای چند ساعت به کنترل طالبان درآمد که نیروهای محلی در راس آنها یار محمد دوستم پسر دوم مارشال دوستم شهر را دوباره از طالبان پس گرفت. حضور یارمحمد درحالی که لباس سنتی ترکتباران افغانستان معروف به گوبیچه شتری رنگی به تن داشت و در حال گشت زنی در شهر شبرغان بود و اسماعیل خان با پیراهن تنبان سفید و پرتله نظامی شاید امیدبخش بود، اما نشان دهنده دو واقعیت برجسته در این روز بود: اول اینکه دیگر حکومتی وجود ندارد و دوم اینکه تلاش بیست ساله ارگ به ویژه در دوران اشرف غنی برای کنار زدن “جنگ سالاران” با ناکامی مطلق روبرو شده و با پیشروی سونامیگونه طالبان مبارزه ارگ و جنگ سالاران غیرپشتون چیزی جز معادله باخت- باخت را به همراه نداشته است. یارمحمد و یارانش منتظر کمکهای هوایی و نیروهای کماندو بودند که این کمکها در این روز نرسید و شبرغان ظرف ۲۴ ساعت زرنج دوم شد.
آن روزها هند ریاست دورهای شورای امنیت سازمان ملل متحد را به عهده داشت. شورای امنیت جلسهای اضطراری برگزار کرد و بانو دبرا لاینز نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد در این جلسه خواستار توقف فوری جنگ در افغانستان شد. او همچنین سقوط مراکز ولایات را نکوهش کرد و از کشورهایی که با کمیسیون نظامی طالبان در تماس بودند، خواست که طالبان را وادار به آتش بس فوری کنند. اشاره او قطعا به پاکستان و شاید هم به امریکا بود. او هشداری هم برای طالبان داشت که آنان را متوجه تاریخ پایان اجازه سفرهای خارجیشان کرد که در ماه سپتامبر به پایان میرسید، بی خبر از اینکه در ماه سپتامبر طالبان دعوای پرتکل دولتی را در سفرهایشان خواهند داشت.
سقوط زرنج شاید از نگاه نظامی دست آورد کلانی برای طالبان نبود، اما از لحاظ سیاسی مفهوم زیادی داشت. اول اینکه طالبان برای سقوط کل افغانستان و جنگ داخلی آستین بر زده بودند و دوم اینکه تمام تعهدات صلح در دوحه نقض شده بود و پس از سقوط زرنج گفتگوهای صلح در دوحه کاملا بی معنی بود.
اینجا بخوانید:
نفسهای آخر جمهوریت- قسمت چهارم
نفسهای آخر جمهوریت- قسمت پنجم
*مجموعه روایتهای «نفسهای آخر جمهوریت» به قلم «لطفالله نجفیزاده» در ۱۵ قسمت و تا ۱۵ آگست هر روز یک قسمت در وب سایت آمو منتشر خواهد شد.