قسمت چهاردهم – یک روز تا سقوط کابل
چهادهم اگست
بامداد صبح شنبه چهاردهم آگست من و کریم امینی راهی فرودگاه کابل شدیم و ساعت ۱۰ صبح با پرواز کام ایر به تاشکند رسیدیم. وضعیت در شهر و فرودگاه کابل آرام بود. نمیدانستیم که این فرودگاه ۲۴ ساعت بعد به چه وضعیتی خواهد رسید. وقتی به تاشکند رسیدیم با دو همکار دیگرمان که قبلا به اوزبیکستان رفته بودند برای دیدن چند ساختمان که قرار بود برای دفتر و استدیو کرایه کنیم، رفتیم. تا آخر آن روز با تلاش خستگی ناپذیر همکارانم هم دفتر گرفته شد و هم کار ساخت یک استدیوی کوچک شروع شد و آماده بودیم تا دو سه روز آینده همزمان با رسیدن برخی از تجهیزات تخنیکی از کابل نشرات ابتدایی بولتنهای خبری را از اوزبیکستان آغاز کنیم. اما سرعت تحولات در آن سوی دریای آمو غیرقابل تصور بود.
مارشال دوستم و جنرال عطا محمد نور با طالبان در سه بخش شهر مزارشریف میجنگیدند؛ در دهدادی در شمال غرب، نهرشاهی در شمال و کمربند بلخ در غرب. اما این مقاومت دیر دوام نکرد. طالبان پس از تاریکی شب یک بار دیگر وارد شهر مزارشریف شدند و صدها موتر نظامی و غیرنظامی مربوط به مارشال دوستم، جنرال نور و دیگران به مرز حیرتان رسیدند و برخی با دشواری و گذشتن از پل دوستی وارد خاک اوزبیکستان شدند. ظاهرا نیروهای ارتش در مزارشریف دست از جنگ برداشتند و به طالبان اجازه دادند تا داخل شهر شوند. تقابل ارتش با سیاسیون محلی در بلخ در سالهای متمادی به عنوان بخشی از سیاست کابل که برای مهار قدرتهای محلی به کار گرفته میشد، هم تیم شدن سیاسیون و نیروهای ارتش در بلخ را در روزهای سقوط سختتر کرده بود.
ورود طالبان به شهر مزارشریف همه را یاد سالهای ۹۶ و ۹۷ میلادی انداخت. در سال ۹۶ دوستم که شاید آن زمان انرژی بیشتری برای جنگیدن داشت، نزدیک به هزار جنگجوی نابلد طالبان را در دروازه ورودی این شهر از بین برد. من با بخشی از خانواده آن زمان از کابل به مزارشریف بیجا شده بودیم و در ساحهی تصدی در خانههای دولتی مخصوص آوارهشدگان زندگی میکردیم. در راه مکتب برای روزها باید از سر جسدهای کشته شدگان طالبان میگذشتیم. اما در سال ۹۷ زمانی که طالبان توانستند مزارشریف را تصرف کنند، انتقامشان را از مردم محل، مشخصا هزارهها و شیعیان گرفتند و خانواده ما را نیز اذیت و شکنجه کردند.
اما در چهاردهم اگست ۲۰۲۱ با تسلیم ارتش و فرار مارشال دوستم و جنرال نور به اوزبیکستان شهر مزارشریف شاهد جنگ چندانی نبود و طالبان تا نیمههای شب این شهر مهم افغانستان را کاملا به کنترل خود درآوردند. شهر میمنه همزمان با مزارشریف به دست طالبان افتاد و داستان صفحات شمال افغانستان تمام شد.
طالبان در شرق افغانستان نیز پیشرویهابی داشتند. لوگر، پکیتکا، پکتیا، کنر و لغمان با درگیریهای اندک در این روز به طالبان تسلیم شدند. شدت جنگ در اطراف شهر شرنه شاید بیشتر از جاهای دیگر بود با سقوط این شهرها نتیجه بازی در پایان روز چهاردهم آگست ۲۴-۱۰ به نفع طالبان بود.
در پایان شب چهاردهم تنها مراکز ۱۰ ولایت یعنی کابل، میدان شهر، بامیان، نیلی (دایکندی)، جلال آباد، نورستان، خوست، چاریکار، محمود راقی (کاپیسا) و ولایت پنجشیر در دست حکومت بود.
پرسشهای اساسی در چهاردهم آگست این بود که آیا تعامل سیاسی صورت میگیرد؟ آیا اشرف غنی کنار میرود؟ آیا طالبان به چیزی کمتر از گرفتن صد در صد قدرت آمادهاند؟ آیا طالبان پیش از ۳۱ اگست وارد شهر کابل میشوند؟ اگر تلاش برای گرفتن شهر کابل را آغاز کنند با نیروهای امریکایی درگیر خواهند شد؟ آیا نیروهای امریکایی از شهر کابل دفاع خواهند کرد؟ آیا امیدی در دوحه است؟
مهمترین پرسش تصمیم امریکا بود. رییس جمهور جو بایدن بالاخره تصمیم خود را در قبال تحولات افغانستان اعلام کرد. رابطه افغانستان و امریکا چنان کمرنگ و بیمزه بود که رییسجمهور امریکا با وجود این همه تحولات در دو هفته اخیر یک بار هم به همتایش در افغانستان زنگ نزد. آخرین تماس غنی و بایدن در ۲۳ ماه جولای سال ۲۰۲۱ بود. از آن گرمی روابط که در دوران بوش که او را در میان همکارانش در کاخ سفید به رییس دیسک افغانستان معروف ساخته بود تا این سردی بایدن در ۲۰ سال بعد که نمیخواست در بدترین روز افغانستان با رییس جمهور این کشور حرفی بزند. اینکه «آسیاب کُند بود یا گندم تَر» بحث بزرگتری است.
پیام کتبی بایدن چند نکته اساسی داشت: ۵هزار سرباز امریکایی به افغانستان فرستاده شده تا به روند خروج سفارت و همکاران محلیشان کمک کند. به وزیر خارجه امریکا گفته شده بود با رییسجمهور افغانستان صحبت کند تا او آماده انتقال قدرت شود. نزدیک به یک تریلیون دالر در افغانستان مصرف شده و نیروهای امنیتی ۳۰۰هزار نفری در این کشور ساخته شده بود تا از خود دفاع کنند و چهارم اینکه بایدن گفت که جنگ امریکا را به رییسجمهور بعدی کشورش به میراث نمیگذارد و این یعنی خروج کامل حتمی و بدون قید و شرط. از این واضحتر گفته نمیشد که امریکا رفتنی است.
اچ مککانل رهبر جمهوری خواه سنای امریکا با این سیاست بایدن مخالفت کرد و خواستار حملات هوایی امریکا بر طالبان شد. یکی از دیگر از اعضای کنگرس امریکا خواستار استعفای خلیلزاد شد. پیامهای انتقادی ضد حکومتی در امریکا اغلب از سوی اعضای کنگرس که در فرهنگ سیاسی امریکا خیلی معمول است، کابل را گیچ میساخت که شاید یک سناتور امریکایی بتواند در این زمان حساس فکر کاخ سفید را تغییر دهد. اشرف غنی با دوری از کاخسفید، بیشتر با برخی از اعضای کنگرس امریکا شبانه صحبت میکرد و از این صحبتهایش کمتر همکارانش آگاه بودند حتی در تقسیم اوقات رسمیاش نیز جزئیات اینکه با چه کسی صحبت میکند، ارائه نمیکرد.
آنتونی بلنکن در تماس با اشرف غنی و عبدالله عبدالله خواستار جلسه فوری سران سیاسی افغانستان با طالبان در دوحه شد. قرار شد فهرستی آماده شود و هیاتی به شمول حامد کرزی و داکتر عبدالله روز پانزدهم اگست به دوحه بروند. اشرف غنی مشاور امنیت ملی خود را نیز شامل این فهرست ساخت. جلسات پی هم روزهای چهاردهم و پانزدهم که بیشتر در قصر سپیدار برگزار میشد و هماهنگی برای رفع نیازمندیهای تخنیکی این سفر به شمول آماده ساختن هواپیما، سفر را به شانزدهم آگست به تاخیر انداخت.
از سوی دیگر پاکستان سیاسیون عمدتا غیرپشتون افغانستان را به جلسهای در روز پانزدهم آگست به اسلامآباد دعوت کرده بودند. هرچند سیاسیون در روزهای نخست علاقهمند شرکت در این جلسه نبودند، اما با بدتر شدن وضعیت علاقهمندیها برای شرکت در این جلسه بیشتر شد. این جلسه به این میماند که همسایه را به خانه خود دعوت کنی و تا میتوانی خانهاش را به راحتی بدزدی. این کار باعث شد که یک بخش کلان سیاستمداران افغانستان سقوط کابل را از اسلام آباد تماشا کنند.
اشرف غنی هم زیر فشار وضعیت و خواست امریکا پیام تصویری را به ملت ارائه کرد. در این پیام او آمادگیاش را برای «جلوگیری از گسترش بیثباتی» اعلام کرد. این به معنی تسلیم شدن به طالبان بود یا حداقل به معنی جنگ نکردن و اعلان ملغا ساختن نیروهای امنیتی افغانستان که در ۲۰ سال اخیر در نبرد در برابر طالبان نزدیک به ۱۰۰هزار کشته داده بودند. پیام مهمتر رییس جمهور برای «جلوگیری از گسترش بی ثباتی» کنار رفتن از قدرت بود. او به نحوی به سران سیاسی تعهد کرده بود که تصمیم آنان را در دوحه را خواهد پذیرفت، اما کماکان برای نحوه انتقال قدرت شرطهایی همچون برگزاری جرگه یا جلسه کوچکتر را داشت.
در پایان روز چهادهم اگست مردم از ولایات به کابل آمده بودند تا پولهایشان را از بانک بردارند. خدمات بانکی در بخشهای زیادی از کشور دچار مشکل شده بود. اکثر بانکهای خصوصی و دولتی در کابل نیز در ماشینهای صرافیشان پول نداشتند.
ضیاالدین پولیس محلی از بغلان به کابل آمده بود و شکایت داشت که ۱۴ ماه است معاش نگرفته آیا میشود او را مقصر سقوط بغلان دانست؟
اینجا بخوانید:
نفسهای آخر جمهوریت- قسمت چهارم
نفسهای آخر جمهوریت- قسمت پنجم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت ششم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت هفتم
نفسهای آخر جمهوریت- قسمت هشتم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت نهم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت دهم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت یازدهم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت دوازدهم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت سیزدهم
*مجموعه روایتهای «نفسهای آخر جمهوریت» به قلم «لطفالله نجفیزاده» در ۱۵ قسمت و تا ۱۵ آگست هر روز یک قسمت در وب سایت آمو منتشر خواهد شد.