قسمت دوازدهم – سه روز تا سقوط کابل
دوازدهم اگست
روز پنجشنبه دوازدهم آگست وضعیت لحظه به لحظه در حال تغییر بود. شهر هرات تا آخر شب سقوط کرد و اکثر بخشهای کندهار و غزنی نیز به دست طالبان افتاده بود.
تا شام آن روز نیروهای تحت فرمان اسماعیلخان در هرات میجنگیدند. همکار ما نصیراحمد صالحی که از خبرنگاران فعال این شهر است، شام آن روز گزارشهای زنده از مرکز شهر برای ما میفرستاد. آخرین گزارشها از هرات نشان میداد که طالبان از طرف شرق و جنوب به چند صدمتری مقر ولایت هرات رسیده بودند. تصاویر زنده نشان میداد که این شهر پر جمعیت شبیه شهر ارواح شده و اکثر دکانها بستهاند و رفتوآمد مردم در شهر مثل وقت اذان شام ماه رمضان است. اسماعیل خان در این روز طالبان را لشکر «جهل و جنون» خطاب کرد و با همکاری نیروهای دولتی و مردمی در تلاش برای پس زدن طالبان از چهار گوشه مرکز شهر بود. همکارانم نجیب اصیل که مسئولیت واحد برنامههای سیاسی را به عهده داشت و صالحی در هرات به شکل منظم با اسماعیلخان و همکارانش در تماس بودند و مصاحبههای اختصاصی پی هم را با او در خط نخست نبرد تنظیم میکردند.
پس از آنکه هوا تاریک شد، طالبان توانستند وارد مرکز شهر شوند و دفتر والی هرات را به کنترل خود درآورند. اسماعیلخان، «صبور قانع» والی، حسیب صدیقی رییس استخبارات هرات و دیگر نظامیان به قول اردوی ظفر در حومه شهر پناه بردند. چون فرودگاه هرات در ولسوالی گذره در کنترل طالبان بود. آنان نتوانستند به کابل بیایند و سربازان خشمگین در قول اردو هم اجازه پرواز به چرخبالها را نمیدادند. طالبان به جز قول اردو تمام بخشهای هرات به شمول شهر را در اداره خود داشتند.
با سقوط هرات طالبان آتش بس ۲۵ روزه در قلعه نو بادغیس را شکستند و آن شهر را نیز تصرف کردند. داستان جنگ بادغیس، مقاومت محلی در آنجا و نقش حکومت تامل برانگیز است، اما فعلاً از حوصله این یادداشت کوتاه بیرون است.
من شام آن روز با چند تن از همکاران و دوستانم وضعیت هرات را دنبال میکردیم. پیامهایی از کندهار رسید که طالبان دفتر والی را نیز گرفتهاند اما یک قطعهی ارتش دفتر والی را برای چند ساعت از طالبان پس گرفته است ولی نتوانستند برای زمان بیشتری آن را حفظ کنند. رحمتالله یارمل که از الکوزیهای کندهار است، والی پیشین زابل و لغمان بود. او در هفتههای آخر جمهوریت با وجود اینکه از کار برکنار شده بود به شهرش بازگشته بود و تلاش میکرد که جوانان را در برابر طالبان بسیج کند.
ترکیب قبایل کندهار تاثیر مستقیمی نه تنها روی وضعیت این شهر بلکه برروی تمام لوی کندهار و حتی کابل دارد. ۹ماه پیش از سقوط کندهار که برای گزارشدهی از جنگ ارغنداب با همکارانم به کندهار رفته بودیم، آگاه شدم که طالبان محلی در این ولسوالی به پسران کاکایشان در پولیس محلی این ولسوالی زنگ زده بودند که با آنها نجنگند و تا آمدن نیروهای اردوی ملی طالبان تمام بخشهای این وادی سبز را تصرف کرده بودند. جنرال یاسین ضیا که لوی درستیز افغانستان بود، روزهای درازی را در کندهار سپری کرد تا توانست این ولسوالی را طالبان پس بگیرد. جنرال رازق اچکزی که در سراسر افغانستان به دلیل ضدیت با طالبان تبدیل به قهرمان شده بود، تصویر متفاوتتری در شهر کندهار داشت. مشکلات قومی اچکزیها (مشخصاً نورزیها) وضعیت کندهار را در یکسال اخیر به نفع طالبان رقم زده بود.
آقای یارمل جوانترین والی اشرف غنی بود و در سالهای والی زابل بود. با او همواره به تماس بودم و در سفرهایش به کابل با هم میدیدیم. برایم جالب بود ببینم که سیاست سنتی افغانستان مشخصاً در حوزه جنوب چگونه با این والی ۲۷ ساله جوان کنار خواهد آمد. در ناوقتهای پنجشنبه شب آقای یارمل برایم پیامهایی از کندهار فرستاد که چندان امیدی برای دفاع از این شهر وجود نداشت. طالبان روز قبلش ۱۹۰۰ زندانی را از زندان کندهار آزاد کرده بودند که به هرج و مرج آن شهر افزوده بود. پیشروی طالبان در تمام بخشهای لوی کندهار ادامه داشت و تنها مراکز دو ولسوالی در ولایتهای کندهار، ارزگان و هلمند در کنترل دولت بود.
کندهار در سیاست افغانستان و همچنان سیاست امریکا برای افغانستان جایگاه خاصی دارد. نیروهای امریکایی در روزهای اخیر، سقوط کندهار را مساوی به سقوط کابل میدانستند. چون اگر کندهار سقوط میکرد و کابل سقوط نمیکرد کشور عملاً به دو بخش تقسیم میشد و برخیها به شمول سیاستگذران امریکایی از این ناحیه نگرانی جدی داشتند.
در ساعات وقت آن روز داوود لغمانی والی ولایت غزنی با فرمانده طالبان به نام ابوبکر تفاهم کرد و دفترش را در بدل انتقال مصئوناش تا کابل به طالبان واگذار کرد. این کار او باعث ناراحتی کابل شد و به همین دلیل آقای لغمانی را زمانی که از ساحه طالبان بیرون شد و در میدان شهر به ساحه دولت رسید، بازداشت کردند، اما او خیلی زود رها شد. این عدم وفاداری لغمانی به نظام نشان دهنده واضح تصمیمهای نادرست کابل بود. اشرف غنی سه ماه قبل از این رویداد وی را به صفت والی فاریاب تعیین کرد که منجر به اعتراضات گسترده اوزبیکها شد. پس از هفتهها کشمکش اشرف غنی این والی پشتونتبار را با چرخبال به لوای ارتش در اطراف شهر میمنه انتقال داد و در آنجا توسط افسران ارتش به سمت والی تعیین شد که این کار باعث شد ارتش سیاسیتر شود. مردم محل ناراضتر و وضعیت ولایت بحرانیتر شود آن هم به خاطر فردی که سه ماه بعد در غزنی شهر را بدون مقاومت به طالبان واگذار کرد.
سقوط هرات محاسبهها را در کابل تغییر داد. مالکان طلوع بیشتر نگران وضعیت همکاران ما شدند. یکی از سخنگویان نظامی ارشد طالبان در توئیتی در این روز نوشته بود که «میخ آخر به دموکراسی امریکایی در افغانستان کوبیده شده» و برخی از رسانهها به شمول طلوعنیوز «شریک این جرم» هستند. رییس موبی گروپ در این روز از من خواست تا عاجل به اوبیکستان بروم و استدیوی کوچک خبری را در آنجا آماده کنم تا در صورت جنگ در کابل ما دفتر فعال در بیرون از کشور داشته باشیم. او همچنان از من خواست تا درخواست ویزه صدها همکارمان را که ماهها پیش به دولت اوزبیکستان فرستاده شده بود، دنبال کنم. در نخست با این پیشنهاد صاحب موبی گروپ همنظر نبودم؛ چون نمیخواستم از افغانستان بیرون شوم. پس از مشورت با همکاران نزدیک قرار شد برای چهار روز بروم. برای فعال ساختن استدیوی تاشکند نیاز بود گرداننده خبر نیز در آنجا داشته باشیم که خوشبختانه دوست و همکارم کریم امینی مثل من ویزه اوزبیکستان را داشت و قرار شد صبح شنبه ۱۴ اگست به تاشکند برویم و امینی در آنجا بماند و من به تاریخ ۱۸ آگست به کابل برگردم.
ناوقتهای شب که همه اعضای مدیریت طلوعنیوز در یک گروه واتساپ یکدیگر را از تحولات اخیر با خبر میساختیم، یکی از همکارانم با ایموجی گریه به انگلیسی نوشت که «افغانستان سقوط کرد» و هیچ یک از همکاران دیگر در پاسخ او چیزی برای نوشتن نداشتند. قرار بود فردای آن روز ۳هزار سرباز امریکایی وارد کابل شوند و روند انتقال امریکاییها و همکارانشان را سرعت ببخشند. کسانی که امید داشتند این نیروها به کمک افغانستان میآیند، ناامید شدند.
اینجا بخوانید:
نفسهای آخر جمهوریت- قسمت چهارم
نفسهای آخر جمهوریت- قسمت پنجم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت ششم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت هفتم
نفسهای آخر جمهوریت- قسمت هشتم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت نهم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت دهم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت یازدهم
*مجموعه روایتهای «نفسهای آخر جمهوریت» به قلم «لطفالله نجفیزاده» در ۱۵ قسمت و تا ۱۵ آگست هر روز یک قسمت در وب سایت آمو منتشر خواهد شد.