جهان در طی سه هفته گذشته با موجی از خطرات مربوط به گسترش جنگ، از ابعاد کنونی آن تا احتمال بهکارگیری زرادخانههای هستهای و برهم خوردن نظم بینالمللی روبهرو شد، و این خطر هنوز بهطور کامل از بین نرفته است.
تجربههای تاریخی و جنگهای معاصر نشان دادهاند که آغاز جنگ آسان است، اما پایان دادن مسئولانه به آن، بهگونهای که دوباره به شکل خطرناکتری تکرار نشود، بسیار دشوار است و به خویشتنداری، درک متقابل و تغییر روش توسط همه بازیگران جنگ نیاز دارد.
این جنگ چند ویژگی خاص داشت:
اول، برخلاف جنگهای متعارف، در این نبرد از آخرین فناوریهای هوشمند و از فاصله دور با استفاده از سلاحهایی که قدرت تخریب بسیار بالا داشتند و از مهمات هوشمند استفاده میکردند، بدون حضور نیروهای زمینی استفاده شد. در آغاز، مرحلهای از جنگ باعث سردرگمی و ترس شد که بحثهای زیادی را بهوجود آورد.
دوم، در این جنگ، سه طرف اصلی یعنی ایران، آمریکا و اسرائیل، هرکدام سعی کردند پیامهای خاص خود را بفرستند و قدرت بازدارندگی خود را نشان دهند. این جنگ نشان داد که نیاز به یک تغییر بنیادی و همزمان حفظ نفوذ و سلطه در سطح جهانی و منطقهای وجود دارد و هرکدام از این کشورها دوستان و دشمنان خود را در سطوح مختلف مورد آزمایش قرار دادند.
سوم، این جنگ نشان داد که در نظم جهانی و اجرای قوانین بینالمللی شکافهای بزرگی وجود دارد. ادامه این وضعیت، با توجه به چالشهایی مانند منازعات طولانی، تغییرات اقلیمی، رقابت برای دستیابی به منابع کمیاب، برتری فناورانه و نقض توافقات مربوط به گسترش سلاحهای هستهای، میتواند منجر به فاجعهای انسانی شود که دیگر قابل جبران نباشد.
چهارم، این جنگ یک بار دیگر نشان داد که انسان تصمیم میگیرد، فناوری را توسعه میدهد، و اشتباه کوچکی از سوی او میتواند منجر به فاجعهای بزرگ شود. با وجود پیشرفتهای زیاد، هیچکس در این جنگها امنیت کامل ندارد، و یک اشتباه محاسباتی میتوانست کل منطقه را به آتش بکشد. بنابراین مرور دوباره قواعد جنگ، کاربرد هوش مصنوعی و سلاحهای هوشمند، ضروری است.
پنجم، در بلندمدت اسرائیل و رهبرانش آسیبپذیرتر شدند، چون افکار عمومی جهان بهویژه بهدلیل جنایات انسانی در غزه، که بدون تفکیک و با نقض کامل قواعد بینالمللی انجام شد و مانع رسیدن کمکهای بشردوستانه گردید، علیه آنان موضع گرفت. این اقدامات، با نقض حاکمیت کشورهای دیگر، خطر بیشتری برای مردم اسرائیل ایجاد کرد. باوجود اختلافهای فراوان، این رویداد باعث بسیج جهان اسلام علیه سیاستهای اسرائیل شد و به بیاعتمادی بیشتر دامن زد. اگر اسرائیل سیاستهایش را بهگونهای اساسی و بنیادین تغییر ندهد و به زندگی مسالمتآمیز با دیگران و احترام به حقوق دیگران روی نیاورد، نمیتواند امنیت درازمدت خود را با ویران کردن دیگر کشورها تأمین کند.
ششم، جنگ دوازدهروزه باعث تغییر ذهنیت در داخل اسرائیل و میان کشورهای عربی مانند لبنان، سوریه، سومالی، فلسطین و سایر کشورهای عربی شد. ساکنان اسرائیل هم در این جنگ شاهد ویرانیهایی بودند که پیشتر در کشورهای همسایهشان توسط عملیات اسرائیل رخ داده بود.
هفتم، کشورهای درگیر در جنگ هرکدام جداگانه اعلام پیروزی کردند و گفتند که به اهدافشان رسیدهاند، اما بازندههای واقعی این جنگها مردم بیگناه، زنان و کودکانی بودند که جان خود را از دست دادند یا زخمی و معلول شدند. قربانی دوم، زیرساختهای ویرانشده و اقتصاد نابودشده بود که بار دیگر مردم را متضرر ساخت. اگر میزان کربنی که از مصرف این سلاحها و تخریبها تولید شده، دقیق محاسبه شود، میتوان گفت که این جنگها، از جمله جنگ روسیه و اوکراین، بیشترین ضربه را به محیطزیست و اقتصاد وارد کردهاند؛ و باز هم کشورهای فقیر، که توان مقابله با فقر و تغییرات اقلیمی را ندارند، بیشترین آسیب را خواهند دید.
هشتم، این حادثه از یکسو احساسات ملی مردم ایران را علیه تجاوز و مداخله خارجی تحریک کرد و آنها را به حمایت از نظام حاکم کشاند و از سوی دیگر، مخالفانی را که از اقدام اسرائیل حمایت کردند، در جامعه ایران منزوی ساخت. این جنگ همچنین اشتباهات و ضعفهای داخلی ایران را هم آشکار کرد.
جنگها و بحرانهای امروزی نیاز به اصلاحات در ساختار سازمان ملل و فرآیند تصمیمگیری آن را بهشدت مطرح کردهاند. برای مثال، یکی از پیشنهادها این است که حق وتو تنها زمانی قابل اعمال باشد که دستکم دو عضو دائم و دو یا سه عضو غیردائم شورای امنیت آن را تأیید کرده باشند. یا اینکه، در موضوعاتی که با رأی دو سوم مجمع عمومی سازمان ملل تصویب میشوند، اعضای دائم شورای امنیت نتوانند آن را وتو کنند. این اصلاحات میتوانند به جهان کمک کنند تا با همکاری بیشتر از افزایش بحرانها جلوگیری کند.
با توجه به مسائلی که در بالا گفته شد، نظم جهانی و منطقهای وارد مرحلهای از دگرگونی خواهد شد. نسل جدیدی از تکنولوژیهای ارزان و کارآمد، خطر رشد تروریسم را بیشتر میکند. کشورها ممکن است از فاصلههای دور به یکدیگر حمله کنند و حق حاکمیت دیگران را زیر پا بگذارند. در عین حال، هزینههای نظامی کشورها بهسرعت در حال افزایش است. این افزایش هزینهها باعث فلج شدن اقتصادها و ناکامی در رسیدن به صلح، امنیت جمعی و توسعه پایدار میشود.
علاوه بر این بحرانها، در حالیکه آسیا در دو دهه گذشته بیشترین رشد اقتصادی را تجربه کرده، همچنان با بحرانهای متعددی روبهرو است. کشورهایی مانند چین، هند، ترکیه، کشورهای خلیج، اندونیزیا و مالیزیا، در حال تبدیل شدن به قدرتهای اقتصادی هستند، اما همزمان رقابتهای ژئوپولیتیکی در این منطقه افزایش یافته است.
از جنگ ایران و اسرائیل و بحران فلسطین گرفته تا درگیری هند و پاکستان، فعالیت گروههای افراطی در پاکستان، نگرانیها از وضعیت افغانستان، بحران تایوان، منازعه در بحیره جنوب چین و بحران میانمار – همه اینها میتوانند به جنگهای جدیدی منجر شوند.
بنابراین، تلاشهای دیپلماتیک، حل منازعات، سرمایهگذاری در همکاری و همزیستی مسالمتآمیز و احترام متقابل، ضروری هستند تا کشورها بتوانند مشکلات اجتماعی، توسعهای و زیستمحیطی خود را حل کنند.
افغانستان نمونهای واضح از کشوری است که از بدترین بحرانهای انسانی رنج میبرد، بزرگترین جمعیت مهاجر را دارد و از تغییرات اقلیمی بهشدت آسیب دیده است. این کشور فاقد حاکمیتی با مشروعیت داخلی و بینالمللی است. حل بحران افغانستان نیازمند گفتوگوی واقعی و همهجانبه بین نیروهای داخلی و همکاری منطقهای و جهانی است.
با وجود همه پیشرفتهای علمی و فناوری، بشر هنوز نتوانسته از طریق تفاهم، گفتوگو و دیپلماسی جلو جنگها و درگیریها را بگیرد. این بزرگترین ناکامی جامعه بشری است.
ضربالمثلی هست که میگوید: «آنچه برای خود میخواهی، برای دیگران هم بخواه تا موفق باشی.»
اما در سیاست امروز اینطور شده که: «همهچیز را برای خود میخواهند و هیچچیز را برای دیگران.»
این طرز تفکر ناشی از خودخواهی، عظمتطلبی و نادیده گرفتن منافع مشروع مشترک است. در نتیجه، به منافع کوتاهمدت امنیتی بیشتر از صلح و ثبات اهمیت داده میشود.
در نهایت، ایجاد و ادامه جنگ به نفع هیچ کشوری نیست.
جنگ دوازدهروزه یک درس بزرگ برای ما، برای کشور ما و بهویژه برای رهبران افغانستان است:
بقای نظامهای سیاسی در جهان در گرو حمایت مردم، وحدت ملی، آموزش علوم و فناوری، اقتصاد شکوفا و اراده ملی است.
زیرساختهای کشور ما در جنگهای داخلی و توسط افراد وابسته به گروههای مختلف نابود شدند. در حالیکه دیگر کشورها، بدون توجه به اینکه چه نظامی حاکم است، نهادها و سرمایههای ملی خود را پاس میدارند.
انحصار و محرومسازی مردم – بهویژه زنان – از کار و تحصیل و توجیه این اقدامات تحت نام شرع، بزرگترین آسیب را به آینده صلحآمیز افغانستان وارد کرده است.
وحدت مردم – که بزرگترین سرمایه ملی ما است – بدون عدالت و مشارکت واقعی همه اقوام در ساختار نظام و تصمیمگیری، ممکن نیست و تنها ظاهرسازی خواهد بود، نه ملتسازی.
گفتوگوی سازنده میان افغانها، در داخل و خارج از کشور، تنها راه حل پایدار و واقعی برای جلوگیری از تکرار بحرانهای پیدرپی است.
معصوم ستانکزی از مقام های بلندپایه حکومت پیشین افغانستان و رئیس پیشین هیئت مذاکره کننده جمهوری اسلامی افغانستان با طالبان است.
مسئولیت محتوای مقالههایی که در بخش دیدگاه وبسایت آمو منتشر میشوند به دوش نویسندگان آن است.