پس از ایجاد تحولات پسین در کشور، شمار بیکاران افزایش یافت و ناداری نیز در جامعه بیشتر شد. شرایط پیشآمده تاثیرات بدی بر روان مردم گذاشت و شمار زیادی از شهروندان را دچار مشکلات روانی کرد.
به یکی از شفاخانههای صحت روانی در کابل رفتیم تا از نزدیک با بیماران صحبت کنیم و از آمار مراجعه کنندگان به این شفاخانه اطلاعاتی به دست آوریم؛ اما مسوولان این نهاد حاضر به گفتوگو در این باره نشدند.
در دهلیز شفاخانه جوانی قدم میزد و یک زن میانسال همراه او بود. جوان بلند بالا بود و موهای آشفته و چهرهی پریشان داشت. سیمایش نشان میداد که در زندگی با دشواریهای بسیاری دست و گریبان است.
متین در کابل زندگی میکند، او که آرام سخن میگوید، در گذشته در یکی از شرکتهای خصوصی بهحیث کارمند مشغولِ کار بوده؛ ولی با آمدن طالبان کارش را از دست دادهاست.
متین که سرپرست یک خانواده ده نفری است، بهگفتهی خودش حالا یکسال میشود که بیکار شده و همین سبب ایجاد اختلالات روانی در او شدهاست.
متین با نگاههای هراسانش “پلککزنان” بهسویم میبنید و با لبهای مرتعشش روایت تلخ بیکاریاش را از سر میگیرد و چندین بار یک جمله و یک کلمه را تکرار میکند: «من با تمام قوت کار میکردم تا خانوادهام در آرامش بهسر ببرند. وقتی بیکار شدم، شرایط زندگی برایم سخت شد، مشکلات روز تا روز زیاد میشد تا اینکه مریض شدم. حالا اگر دوا استفاده کنم، خوب هستم؛ اما وقتی که اثر دارو از بین میرود، پریشان میشوم.»
در حسرت آرزوهای از دسترفته
ناظمه خواجهزاده در کابل زندگی میکند، او پیش از تحولات سال گذشته در یکی از موسسات خارجی کار میکرد؛ اما پس از سقوط جمهوریت از همه فعالیتها باز ماند و این روند تاثیر بدی بر روان او برجای گذاشت. اکنون بهگفتهی خودش” سرگیچه، دلتنگ، افسرده و بدخُلق” شدهاست.
بانو خواجهزاده به خبرنگار تلویزیون آمو میگوید: «با رویکار آمدن ادارهی طالبان نهتنها که وظایف رسمی خود را از دست دادم؛ بلکه محدودیتهایی در فعالیت اجتماعی زنان از سوی طالبان وضع شد که تاثیر زیادی بر من گذاشت. حالا من در یک اتاق، مثل یک زندانی هستم و از همه اهدافی که در زندگی داشتم، بهدورماندهام.»
او در ادامه افزود: «علاقه داشتم نهادی را برای پشتیبانی از زنان تاسیس کنم و یک خانم خودکفا و مستقل باشم؛ اما همهای این آرزوها برباد رفت. از طرفی حالا با مشکلات اقتصادی روبهرو هستم؛ درحالی که در نظام جمهوریت شغلی داشتم و از استقلال مالی برخوردار بودم. همهای اینها مرا متاثر کردهاست.»
با بازگشت طالبان بهقدرت، بخشی از قشرهای جامعه مانند: زنان، دختران، خبرنگاران و فعالان جامعه مدنی تاثیر بیشتری از وضعیت پیشآمده پذیرفتند.
داوود طنین که در دورهی جمهوری خبرنگار بوده، حالا شغل خود را از دست دادهاست.
او میگوید: «بهحیث فردی از جامعهی افغانستان، با بلاتکلیفی و بیبرنامهگی در زندگی مواجه شدهام. گسست روابط اجتماعی و کمرنگ شدن فعالیتهایم باعث شدهاست که نتوانم انرژی و داشتههایم را در خدمت جامعه قرار دهم، این برای یک جوان که شور و شوق خدمت به جامعهی خود را دارد، درد بزرگیست.»
بربنیاد معلومات وزارت صحت عامهی حکومت پیشین ۴۶ درصد جمیعت افغانستان از سلامت روانی برخوردار نیستند؛ آماری که قطعن حالا افزایش یافتهاست؛ هرچند که ارقام مشخصی در دست نیست.
بیکاری عامل مهم در ایجاد مشکلات روانی
شرفالدین عظیمی یکی از روانپزشکان فعال در کشور است. او بیکاری را از عوامل مهم در ایجاد مشکلات روانی در مردم، بهویژه جوانان میداند و باورمند است: «به هراندازه که بیکاری افزایش یابد، بههمان اندازه مصروفیتهای ذهنی بیشتر میشود، فرد بهسخنان مردم بیشتر فکر میکند و این باعث میشود که ذهن انسان به ماشین ۲۴ساعتهی پروسس تشویش تبدیل شود و در فرجام ذهن انسان از کنترل بیرون شده و فرد دچار مشکلات روانی میشود.»
عظیمی میافزاید که در این اواخر شمار کسانی که برای مشورهگیری به او مراجعه کردهاند، دو برابر گذشته شدهاست که مهمترین دلیل آن افزایش “ناداری و بیکاری” در جامعهاست.
این روانپزشک ادامه داد:” وقتی فرد میبیند که کودکانش در خانه نان ندارند و مصاب به سوء تغدی میشوند یا از گرسنگی رنج میبرند، دچار مشکلات روحی میشود و حتا در برخی مواقع دست بهخودکشی میزند.”
او دربارهی جلوگیری از دچار شدن بهبیماریهای روانی میگوید که باید برای جوانان تقسیم اوقات روزمره ترتیب شود و آنها کارهایی را انجام دهند که مفاد کمتری داشته باشد تا با مصروف شدن، از تشویش و افکار آزار دهنده دور باشند.
موجهای مداوم کرونا و سقوط جمهوریت از مواردی بود که در دو سال پسین تاثیرات منفی زیادی بر زندگی مردم افغانستان گذاشت. افراد زیادی شغل خود را از دست دادند و حالا ماهها است که در شرایط سخت زندگی میکنند.