در این روزهای اخیر، خواجه آصف، وزیر دفاع حکومت پاکستان، در مصاحبهای با یک رسانهٔ امریکایی، اظهاراتی مطرح کرد مبنی بر اینکه کشورش برای منافع غرب، و در رأس آن ایالات متحدهٔ امریکا، از تروریزم و افراطگرایی مذهبی حمایت کرده است؛ حمایتی که به دهههای گذشته بازمیگردد.
این اظهارات، برخلاف مواضع زمامداران پیشین پاکستان که همواره حمایت از گروههای تروریستی را انکار میکردند، نکتهای قابلتوجه در سیاست رسمی پاکستان تلقی میشود.
اما واقعیت این است که پاکستان در طی بیش از پنج دهه، همواره میزبان گروههای تروریستی بوده و آنها را به بیرون از مرزهایش صادر کرده است.
از سوی دیگر، این اظهارات که تاکنون پاسخی رسمی از سوی دولتهای غربی، از جمله امریکا، دریافت نکرده، در حالی بیان میشود که حاکمان کنونی پاکستان همچنان خود را متحد غرب، بهویژه ایالات متحده، میدانند. روابطی که اسلاف آقای خواجه آصف تا سرحد «تقدس» از آن یاد میکردند؛ چنانکه در اینباره توجه خوانندگان گرامی را به دورهٔ زمامداری ذوالفقار علی بوتو، نخستوزیر وقت پاکستان (۱۹۷۳–۱۹۷۷) جلب میکنم، که از نگاه وی روابط پاکستان و امریکا چنان بود که گویی به سطحی مقدس رسیده بود.
چنانکه پاکستان پس از شکست سنگین در جنگ بنگال – که منجر به تأسیس کشور بنگلادش شد و سلامت و تمامیت ارضیاش در آن زمان در معرض تهدید قرار گرفت – به دامن امریکا پناه برد.
(با وجود آنکه روابط دیپلماتیک میان دو کشور به ۱۵ اوت ۱۹۴۷ بازمیگردد و تنها یک روز پس از تأسیس پاکستان، امریکاییها بهسرعت کاردار خود را به کراچی، پایتخت وقت آن کشور، اعزام کردند.)
ذوالفقار علی بوتو اظهار داشت که او و کشورش وفادار و متعهد به منافع امریکا هستند و حتی امریکا را «معبود» خود خواند.
اکنون پرسش این است که چه چیزی باعث شده پاکستان ناگهان دست از دامن همان معبود بردارد و ریشهٔ حمایت از تروریسم را در سیاستهای کشورهای غربی، بهویژه ایالات متحده، بداند؟
اظهارات آقای خواجه آصف، وزیر دفاع پاکستان، در تضاد کامل با سخنان ذوالفقار علی بوتو، نخستوزیر وقت آن کشور قرار میگیرد، و روشن است که پاکستان از معبودی که روزگاری توسط نخستوزیرش برگزیده شده بود، عمیقاً ناراضی و مأیوس است.
وزیر دفاع کنونی پاکستان ارتباط با گروههای افراطی و تروریستی را «کثافت» مینامد. او میگوید: «ما سه دهه است که این کار کثیف را برای ایالات متحده، بریتانیا و غرب انجام میدهیم.»
جالبتر آنکه بلاول بوتو، وزیر خارجهٔ پیشین پاکستان و نوهٔ ذوالفقار علی بوتو نیز اظهارات مشابهی را در قالبی دیگر چنین بیان کرده است: «فکر نمیکنم که این یک راز باشد که پاکستان در گذشته با گروههای افراطی ارتباط داشته است.»
برای آنکه خوانندهٔ گرامی ما این تغییر موضع پاکستان را بهتر درک کند، باید اندکی به اسناد تاریخی مربوط به ملاقات نخستوزیر بوتو و نیکسون، رئیسجمهور وقت امریکا، که بیش از پنجاه سال پیش انجام شده، توجه شود.
در یک یادداشت رسمی کاخ سفید آمده است:
در سپتامبر سال ۱۹۷۳، ذوالفقار علی بوتو، نخستوزیر وقت پاکستان، در رأس یک هیأت عالیرتبه برای یک دیدار رسمی به واشنگتن سفر کرد.
در این سفر، نخستوزیر با همراهی سردار عزیز، وزیر خارجه، و سلطانخان، سفیر وقت پاکستان در امریکا، با نیکسون، رئیسجمهور وقت ایالات متحده، معاون رئیسجمهور و هنری کیسینجر، وزیر خارجهٔ وقت، در کاخ سفید دربارهٔ روابط دوستانهٔ پاکستان با امریکا و متحدان غربی، روابط با هند، جهان اسلام و افغانستان – که چند ماه پیش، یعنی در ۱۷ ژوئیه ۱۹۷۳، شاهد کودتای محمد داوود و تأسیس جمهوری جدید با روابط نزدیک با اتحاد جماهیر شوروی شده بود – مذاکراتی انجام دادند.
جریان آن مذاکرات طولانی که یک ساعت و چهلوپنج دقیقه به طول انجامید، در یادداشت مورخ ۱۸ سپتامبر ۱۹۷۳ کاخ سفید، چنین تحریر شده است:
در آغاز، رئیسجمهور نیکسون به نخستوزیر و هیأت پاکستانی اظهار میدارد که دربارهٔ موضوعات، خیلی واضح صحبت شود.
در پاسخ به اظهارات رئیسجمهور امریکا، ذوالفقار علی بوتو با خوشحالی چنین میگوید:
«تشکر از اظهاراتتان؛ این یک موقعیت استثنایی است. لطف کرده اجازه فرمایید تا نظراتم را بهوضوح بیان کنم، چون اغلب اوقات، ما فرصت ابراز نظر نمییابیم. ما پاکستانیها در کنار شما در تأمین امنیت جهانی، با نهایت تواضع، نقش خود را بهخوبی ایفا میکنیم. مسئلهٔ خاورمیانه با موضوعات جنوب آسیا گره خورده است و پاکستان نمیتواند نسبت به آن بیتفاوت باشد…»
بوتو در ادامهٔ سخنانش میگوید: «هندوستان در آتشِ بنگال، انگشتان خود را سوزاند. از سالیان پیش، سیکها و ناگالندها به ما مراجعه کردهاند و خواستار حمایت ما در مبارزه برای استقلالشان بودهاند، اما ما هیچگاه این کار را نکردهایم.
پاکستان در دهانهٔ خلیج موقعیت دارد. هر کشوری که به سواحل کراچی دست یابد، میتواند خلیج را به تصرف درآورد. به همین دلیل است که اتحاد شوروی اشتیاق زیادی برای رسیدن به این منطقه دارد. پاکستان با فرهنگ غربی وارد عرصهٔ جهانی شده است. ما با امریکا تعهد کردهایم. در گذشته، معامله ساده بود: باید بین شیطان و خدا یکی را انتخاب میکردید، و ما خدا را انتخاب کردیم…»
در ادامهٔ آن یادداشت، به دوستی هند و افغانستان با اتحاد شوروی، موضع روابط چین و پاکستان (که روابطی تاکتیکی توصیف شده)، و موضع پاکستان در مورد حفظ منافع امریکا و بریتانیا – از جمله در موضوع کانال سوئز، علیه مصر و به نفع بریتانیا – اشاره شده و دیدگاههایی میان طرفین تبادل گردیده است.
اکنون پرسش این است که چرا امروز پاکستان تا این حد از غرب و امریکا ناراضی است؟ همان امریکایی که ذوالفقار علی بوتو آن را معبود خود مینامید!
این مسئله نشاندهندهٔ آن است که منابعی را که پاکستانیها از غرب بهدست میآوردند، از دست دادهاند. علت این موضوع، افزون بر اینکه دیگر گروههای افراطی اسلامی تهدیدی برای منافع امریکا و غرب تلقی میشوند، آن است که پاکستان در تعامل با گروههای افراطی، یک بازی شیطانی با غرب انجام میداد. بر اساس این بازی، اسلامآباد منابع مالی، نظامی و امنیتی هنگفتی را به بهانهٔ مبارزه با تروریسم و افراطگرایی اسلامی از غرب دریافت میکرد.
بهترین نمونهٔ این وضعیت در دوران حضور ناتو در افغانستان (۲۰۰۱–۲۰۲۱) دیده میشود. در این مقطع، پاکستان از یکسو خود را متحد غرب در مبارزه با تروریسم معرفی میکرد و از این راه – بهویژه از طریق ترانزیت تجهیزات نظامی و لوجستیکی نیروهای ناتو، بهخصوص ایالات متحده – مبالغ هنگفتی بهدست میآورد.
از سوی دیگر، همزمان از گروههای تروریستی مستقر در خاک خود حمایت، تجهیز و تمویل میکرد. نمونهٔ روشن این وضعیت، حضور اسامه بن لادن، رهبر شبکهٔ القاعده، و کشتهشدن او در سال ۲۰۱۱ در خاک پاکستان است.
اکنون، مقامهای حاکم در پاکستان که از حمایت مالی، دیپلماتیک و نظامی غرب – بهویژه ایالات متحده – مأیوس شدهاند، و از سوی دیگر، روسیه و چین همچنان خطر بالفعل و بالقوهٔ تروریسم را در آن کشور جدی تلقی میکنند، در تلاشاند نوعی ابراز پشیمانی از گذشته نشان دهند تا شاید بتوانند حمایت این دو کشور را جلب کرده و این بار از کمکهای مسکو و پکن بهرهمند شوند.
اما؛ این در حالی است که این بازی دیگر از توان زمامداران پاکستان فراتر رفته است؛ زیرا سیاست و بقای پاکستان به گروههای تروریستی گره خورده و نسلها زمان لازم است تا آن کشور بتواند خود را از افکار و ایدئولوژیهای هراسافکنانهٔ مذهبی رها سازد. این امر نیز چیزی نیست که مقامهای پاکستانی بتوانند تنها با ارائهٔ پالیسیها، شعارها یا حتی اسناد تقنینی، آن را مهار کنند.
زیرا افکار افراطی، فضای عمومی نظامی و غیرنظامی پاکستان را در اختیار خود گرفته و ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی حاکم در کشور، در هر زمان و مکان، تنها با تغییرات روبنایی قابل دگرگونی نیست.
این موضوع نشاندهندهٔ آن است که منابعی را که پاکستانیها از غرب بهدست میآوردند، از دست دادهاند. علت آن نیز، علاوه بر اینکه دیگر گروههای افراطی اسلامی تهدیدی علیه منافع امریکا و غرب تلقی میشوند، این است که پاکستان در تعامل با این گروهها، بازی دوگانه و خطرناکی با غرب انجام میداد. بازیای که بر پایهٔ آن، پاکستان با ژست مبارزه با تروریسم و افراطگرایی اسلامی، منابع مالی، نظامی و اطلاعاتی قابل توجهی دریافت میکرد.
بهترین نمونهٔ این وضعیت، حضور ناتو در افغانستان (۲۰۰۱–۲۰۲۱) است؛ زمانیکه پاکستان از یکسو خود را متحد غرب در مبارزه با تروریسم نشان میداد و از این راه – بهویژه با ترانزیت تجهیزات نظامی و لوژستیکی نیروهای ناتو، بهویژه ایالات متحده – مبالغ هنگفتی بهدست میآورد.
اما از سوی دیگر، همزمان به حمایت، تجهیز و تمویل گروههای تروریستی در خاک خود ادامه میداد؛ نمونهٔ روشن آن، پنهانکردن اسامه بن لادن، رهبر القاعده، بود که در سال ۲۰۱۱ در خاک پاکستان کشته شد.
اکنون مقامهای حاکم در پاکستان که از حمایت مالی، دیپلماتیک و نظامی غرب – بهویژه ایالات متحده – مأیوس شدهاند، و در عین حال، روسیه و چین همچنان خطر بالفعل و بالقوهٔ تروریسم را در آن کشور جدی تلقی میکنند، تلاش دارند با ابراز پشیمانی از عملکرد گذشته، حمایت این دو قدرت را جلب کرده و این بار از مساعدت آنها بهرهمند شوند.
اما این در حالی است که چنین بازیای دیگر از توان حاکمان پاکستان خارج است؛ زیرا سیاست و موجودیت آن کشور به گروههای افراطی مذهبی گره خورده، و جداشدن از این وابستگی، فرآیندی دشوار و نسلی خواهد بود.
حتی اگر مقامات پاکستانی بخواهند با ارائهٔ برنامهها و اسناد تقنینی، از این وضعیت فاصله بگیرند، باز هم توانایی مهار افکار افراطی را ندارند. زیرا این افکار، فضای عمومی لشکری و کشوری پاکستان را در چنگ خود دارد، و ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی حاکم را نمیتوان با اصلاحات روبنایی و موقتی دگرگون کرد.
نصرالله ستانکزی آگاه مسایل سیاسی و بین المللی و استاد پیشین دانشکده حقوق و علوم سیاسی در دانشگاه کابل است.
مسئولیت محتوای مقالههایی که در بخش دیدگاه وبسایت آمو منتشر میشوند به دوش نویسندگان آن است.