جهان

چرا رقابت چین و امریکا وارد مرحله جدید و خطرناک‌تری می‌شود؟

عکس از رویترز

برگردان سرمقاله مجله اکونومست توسط ابتهاج عبیدی

جهان شاید امیدوار بود که وقتی چین از کش‌وگیرهای همه‌گیری کووید-۱۹ فرصت یافت و تماس رو در رو میان سیاستمداران، دیپلمات‌ها و بازرگانان چینی و امریکایی از سر گرفته شد، تنش‌ها میان هر دوکشور در انبوهی از نشست‌ها و گفتگوها کاهش یابد. اما جو سیاسی در پکن اکنون نشان می‌دهد که مهم‌ترین رابطه جهان تلخ تر و خصمانه تر از همیشه شده است.

در نشست‌های رسمی، مقام‌های حزب کمونیست چین آنچه را که قلدری امریکا می‌دانند، محکوم می‌کنند. آنها می‌گویند که امریکا قصد دارد چین را بسوی گودال نابودی سوق دهد. دیپلمات‌های غربی آن را فضایی مملو از وسواس و ارعاب توصیف می‌کنند. در مهمانخانه ایالتی داویوتای (Diaoyutai)، مدیران ارشد چند ملیتی که در مجمع توسعه چین شرکت می‌کردند ابراز نگران کردند که شگاف عمیق‌تر چه معنایی برای کسب‌وکارشان خواهد داشت. تنها چیزی که هر دو طرف بر سر آن توافق دارند این است که بهترین حالت انزجار و ناسازگاری دوامدار بوده – و در بدترین حالت هم، بروز یک جنگ رو در رو خواهد بود و احتمال هر دو حالت، روز به روز بیشتر می‌شود.

هر دو طرف در منطق لجوجانه خود گیر مانده اند. ایالات متحده سیاست مهار را در پیش گرفته است، اگرچه از استفاده رسمی از این اصطلاح خودداری می‌کند. آن‌ها چین استبدادی را می‌بینند که از حکومت تک‌حزبی به حکومت تک‌نفره تغییر جهت داده است. رئیس جمهور شی جین پینگ احتمالاً سال‌ها در قدرت خواهد بود و با غرب که به اعتقاد او در حال افول است، دشمنی دارد. او در داخل کشور سیاست سرکوب‌گرایانه را دنبال می‌کند که ارزش‌های لیبرال و آزادی‌های حقوق‌بشری را به چالش می‌کشد. او وعده‌های خود را برای نشان دادن خویشتن داری در هنگام فرافکنی قدرت به بیرون، از هانگ‌کانگ تا هیمالیا، زیر پا گذاشته است. دیدار او با ولادیمیر پوتین در این ماه تأیید کرد که هدف او ایجاد نظم جهانی بدیلی است که برای مستبدان و دکتاتوران خوش‌آیندتر باشد.

در مواجهه با این وضعیت، امریکا به طور قابل درک در حال تسریع مهار نظامی چین در آسیا، احیا و تقویه پیمان‌های قدیمی و ایجاد پیمان‌های جدید، مانند پیمان AUKUS با استرالیا و بریتانیا است. در عرصه تجارت و فناوری، امریکا تحریم‌های شدید و گسترده‌ای را بر نیمه هادی‌ها (semiconductors) و سایر کالاهای بازرگانی تولید چین اعمال می‌کند . هدف آن کاهش سرعت نوآوری چین است تا غرب بتواند برتری تکنولوژیک خود را حفظ کند: چرا امریکا باید اجازه دهد از اختراعاتش برای خطرناک‌تر ساختن رژیم متخاصم کار گرفته شود؟

برای رهبران چین، این به منزله طرحی برای فلج کردن آن‌هاست. از دید آن‌ها، امریکا خود را استثنایی می‌داند و هرگز نمی‌پذیرد که هر کشوری دیگری می‌تواند به اندازه خودش قدرتمند باشد، صرف نظر از اینکه کمونیست باشد یا دموکراسی. امریکا تنها زمانی چین را تحمل می‌تواند که مطیع باشد؛ «پشک چاق، نه ببر درنده». پیمان‌های نظامی آسیایی امریکا به این معنی است که چین احساس می‌کند در حوزه نفوذ طبیعی خود محاصره شده است. خطوط سرخ مورد توافق در دهه ۱۹۷۰، زمانی که دو کشور روابط خود را از سر گرفتند، مانند مسأله تایوان، توسط سیاستمداران نادان و بی‌پروای امریکایی پایمال می‌شود. حاکمان چین اکنون فکر می‌کنند که تنها راه عاقلانه افزایش هزینه‌های دفاعی و نظامی است.

در عرصه تجارت، آنها پالیسی مهار و محاصره امریکا را ظالمانه می‌دانند. چرا باید کشوری که تولید ناخالص داخلی سرانه آن ۸۳ درصد کمتر از امریکاست از فناوری‌های حیاتی محروم شود؟ مقام‌ها، کارآفرینان و بازرگانان چینی از نمایشی که تیک‌تاک، زیرمجموعه یک شرکت چینی، در جلسه استماعی کنگره امریکا مسخره ساخته شد، وحشت‌زده شدند. اگرچه برخی از لیبرال‌های چینی رویای مهاجرت از چین را در سر می‌پرورانند، حتی فن‌آوران و تکنوکرات‌های آموزش‌دیده در غرب اکنون بشکل وفادارانه نمایش ثروت را محکوم می‌کنند، خوداتکایی را ترویج نموده، تاکید می‌کنند که چرا جهانی‌سازی باید در خدمت اولویت‌های سیاسی رئیس‌جمهور شی باشد.

با توجه به این دو دید تثبیتی و متناقض جهان‌بینی، ساده لوحانه خواهد بود که فکر کنیم دیپلماسی بیشتر به تنهایی می‌تواند صلح را تضمین کند. دیدار جو بایدن و شی در ماه نومبر در بالی تنش‌ها را تاحدی کاهش داد، اما منطق عمیق‌تر رویارویی به زودی دوباره خود را نشان داد. بحران بالون جاسوسی (مقام‌های چینی امریکا را به خاطر سرنگونی آنچه که آنها یک “بادکنک مسخره” سرگردان می‌نامند مورد تمسخر قرار می‌دهند) نشان داد که چگونه هر دو رهبر باید در خانه خود سرسخت به نظر برسند. امریکا می‌خواهد چین را مجبور به در نظر گرفتن سیستم‌های پیش‌گیرانه برای کنترل رقابت کند، از جمله خطوط تلیفون و پروتکل‌های مربوط به سلاح‌های هسته‌ای، اما چین خود را به‌عنوان طرف ضعیف‌تر می‌بیند: چرا خود را با قوانین تعیین‌شده توسط قلدرتان مقید کنید؟ هیچ نشانی از کاهش این خصومت‌ها هم دیده نمی‌شود. انتخابات امریکا در سال ۲۰۲۴ نشان خواهد داد که هجوم بر چین، یک موضوع مشترک بین‌حزبی است.

در مواجهه با چنین حریفی، امریکا و سایر جوامع باز باید به سه اصل پابند باشند. اولین راهکار این است که قطع رابطه‌های اقتصادی و تجاری محدود شود، که صندوق بین‌المللی پول تخمین می‌زند که می‌تواند هزینه‌ای بین ۰.۲ تا ۷ درصد از کل تولید ناخالص داخلی جهانی داشته باشد که در صورتی که در مقیاس بزرگ صورت بگیرد، خطرناک و نگران‌کننده خواهد بود. تجارت در بخش‌های غیرحساس همچنین به حفظ ارتباطات و دادوگرفت‌های معمول بین هزاران شرکت کمک می‌کند و در نتیجه شکاف ژئوپلیتیکی را هم تاحدی کاهش می‌دهد. تحریم‌ها باید برای بخش‌های حساس یا قسمت‌های که چین به عنوان تأمین‌کننده منحصربه‌فرد در آن‌ها حاکمیت دارد، مختص شوند؛ که به نسبت تجارت چین و امریکا، تنها بخش کوچکی از آن‌را تشکیل می‌دهند. در صورت امکان، کسب‌وکارهای که در هر دو سوی جنگ سرد همانند تیک‌تاک قرار دارند، و به انتشار اطلاعات نادرست چینی متهم شده‌اند، اجازه داده شود که مستقل عمل کنند، یا فروخته شوند یا از شرکت مادر جدا شده و منحل شوند، نه این‌که به بسته شدن مجبور شوند.

راهکار دوم کاهش احتمال جنگ است. هر دو طرف در یک «معضل امنیتی» گیر افتاده اند که در آن حفظ موقعیت و ایمن کردن جایگاه خود منطقی به‌نظر می‌رسد، حتی اگر طرف مقابل از آن احساس خطر کند. غرب حق دارد به‌دنبال دفاع نظامی برای مقابله با چالش روزافزون چین باشد؛ در غیر این صورت، فروپاشی نظم امریکا برای رهبری در آسیا خواهد بود. اما جستجوی برتری و تسلط نظامی در حول نکات بحرانی، به ویژه تایوان، ممکن است منجر به حوادث و درگیری‌هایی شود که خارج از کنترل باشند و به تدریج به تداعیات بزرگتری منتهی شوند. هدف امریکا باید جلوگیری از حمله چین به تایوان بدون تحریک حمله باشد.

این امر مستلزم خرد و خویشتنداری نسلی از سیاست‌مداران در واشنگتن و بیجینگ است که در مقایسه با رهبران امریکا و اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۵۰، تجربه شخصی از وحشت یک جنگ جهانی ندارند.

راهکار اخیر این‌ست که امریکا و متحدانش باید در برابر وسوسه توسل به تاکتیک‌هایی مقاومت کنند که آنها را بیشتر شبیه حریف خودکامه و استبدادی خود کند. در این رقابت، جوامع لیبرال و اقتصادهای آزاد دارای مزیت‌های بزرگی هستند: آنها احتمال بیشتری برای ایجاد نوآوری‌ها و انباشت سرمایه و مشروعیت در داخل و خارج دارند. اگر امریکا به ارزش‌های باز بودن، رفتار برابر با همه و حکومت قانون پایبند باشد، وفاداری متحدانش را می‌تواند راحت‌تر حفظ کند. امریکا باید روشن کند که اختلافش با مردم چین نیست، بلکه با دولت چین و تهدید صلح و حقوق بشر است. رقابت تعیین‌کننده قرن بیست و یکم نه تنها در باره سلاح‌ها و تراشه‌ها نیست، بل مبارزه بر سر ارزش‌ها نیز هست.