قسمت هشتم – هشت روز تا سقوط کابل
هشتم اگست
صبح یکشنبه هشتم اگست را با خبر سقوط شهر سرپل و اکثر بخشهای شهر کندز و احتمال سقوط شهر تالقان در ساعات آینده آغاز کردیم. برای شرکت در جلسه ۰۸:۳۰ صبح خبرنگاران در راه دفتر بودم که پیامی از همکارم فرید احمد، معاون عملیاتی طلوعنیوز دریافت کردم. او از من مشورت خواسته بود تا خبرهای ساعت شش عصر آن روز به سقوط شهرها اختصاص دهد تا بالای حکومت فشار بیشتری وارد شود. من در آن لحظه جواب مشخصی برای او نداشتم و سوال اساسی آن روزها این بود که فشار بیشتری روی نیروهای امنیتی باعث شدت یافتن سقوط شهرها میشود یا خیر؟ برایش نوشتم که تا دقایقی دیگر از نزدیک در دفتر صحبت میکنیم. همین که به دفتر رسیدم؛ مستقیم نزد او رفتم.
نزدیک به ۱۵ سال است که با فرید احمد دوست هستم. ما در سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸ در شهر پلخمری خبرنگار محلی بودیم. آقای احمد که تجربه خبرنگاری بیشتر از من داشت و اصالتا از ولایت بغلان بود، من را در سالهای نخستین کار خبرنگاری درحالی که دور از خانواده زندگی میکردم، حمایت فراوان کرد و با خانوادهاش نیز آشنا شدم. پس از آن سالها در طلوعنیوز نیز همکار بودیم و او در ماهای اخیر پیش از سقوط کابل دوباره به طلوع نیوز پیوسته بود.
وارد اتاق شیشهای آقای احمد شدم. این اتاق کوچک در بخشی از اتاق خبر طلوعنیوز ساخته شده بود. با هم توافق کردیم که خبرهای ساعت شش را متمرکز به سقوط شهرها تهیه کنیم. من پیشنهاد کردم که با جنرال علیزی و سمیع سادات که در لشکرگاه بودند نیز مصاحبه کنیم؛ چون پیشرفتهایی نظامی در آن بخش کشور وجود داشت.
همان روزها سعید شاه خبرنگار پاکستانی الاصل وال استریت ژورنال که در اسلام آباد زندگی میکرد به کابل آمده بود و میخواست با من و همکارانم درباره وضعیت موجود در کشور مصاحبه کند. چند دقیقهای با سعید شاه صحبت کردم و پس از آن او را به فرید احمد واگذار کردم تا بیشتر از آنان بشنود. آن روزها همکارانم که به شدت مصروف پوشش وضعیت امنیتی و سیاسی کشور بودند، سوژه خبرنگاران خارجی نیز شده بودند. از اینکه رفتوآمد خبرنگاران خارجی به دفتر ما در حال افزایش بود، همکارانم با حوصلهمندی نظریات شان را با هم مسلکان خود شریک میساختند.
فرید احمد و همکارانش با انرژی و انگیزه زیاد گزارشهای متعددی از سراسر کشور در این روز تهیه کردند. در خبرهای ساعت شش با عبدالحق شفق والی سرپل گفتوگوی کوتاه تلفنی داشتند. او گفته بود که آنها توان دفاع از شهر را نداشتند. اما مقامات دولتی افغانستان چنان به توجیه و نصحیت عادت داشتند که والی سرپل با وجود اینکه در کندک ارتش در بلخاب به سر میبرد، به همکارم وحید احمدی گرداننده خبرهای آن روز گفته بود که جنگ برد و باخت دارد و ظاهرا سقوط شهر سرپل حرف کلانی نبود.
در روزهای نخست که سقوط ولسوالیها آغاز شده بود ما بحثی با همکاران داشتیم که سقوط ولسوالی چه معنایی دارد؟ چون گاهی حکومت که تنها دفتر ولسوال را در اداره خود داشت و طالبان تمام بخشهای دیگر ولسوالی را تحت کنترل داشتند، دولت ادعا میکرد که ولسوالی سقوط نکرده است. طالبان هم سقوط ولسوالی را به معنی گرفتن دفتر ولسوال و یا والی میدانستند، نخستین کاری که میکردند پیش دفتر والی هر ولایت پیام ویدیویی ثبت میکردند و برای رسانهها میفرستادند و پرچم جمهوری اسلامی افغانستان را با پرچم سفید رنگشان عوض میکردند. آخرین بخشهایی که در یک شهر سقوط میکرد، دفتر والی، فرماندهی پولیس و ریاست امنیت ملی بود. ارتش در همه ولایتها نیرو نداشت. در اکثر شهرها دیگر ریاستهای دولتی در روزهای سقوط اصلا بسته بودند.
در سرپل سه روز جنگ شد. نمایندگان این ولایت شمالی میگفتند که در شب آخر پیش از سقوط نیروهای امنیتی مستقر در آن ولایت حتی نان خوردن نداشتند. نیروهای امنیتی در این ولایت خواستار فرستادن نیروهای بیشتر شدند، اما نمیدانستند که وزیر دفاع هم نمی دانست کی را اول کمک کند و با کدام امکانات. او و رهبری ارتش واقعاً نمیدانستند که اول به کجا برسند و پرسش مهمتر از آن اینکه چرا نیروهایشان نمیجنگیدند.
در هفت سال حکومت اشرف غنی و عبدالله ارتش و پولیس افغانستان بیش از ۵۰ هزار کشته دادند و بسیار متکی به نیروهای خارجی به ویژه کمکهای هوایی آنان بودند. هر قومندان محلی در سطح ولایت میتوانست جنگندههای ارتش امریکا را به آسمان بلند کند تا اهداف طالبان را آماج قرار دهند. گزارشهایی هم وجود داشت که برخی از فرماندههان نزدیک به امریکا از بمب باران امریکایی به ضد رقیبان منطقهای خود در ولایتهایشان استفاده کرده بودند. حالا که طیارههای جنگی امریکا در فضای افغانستان نبودند، جنرالان امریکایی تلفن هیچ مقام دولتی افغانستان به جز دو یا سه نفر پاسخ نمیدادند. مقامات دولتی در ولایتها و قومندانهای قول اردو، لوا و کندک به این فکر بودند که امریکا قصد جنگ با طالبان را ندارد و گرفتن ولایتها بخشی از توطئه است؛ با این فرضیه نمیخواستند دشمنی شان با طالبان را عمیقتر بسازند.
در اکثر بخشهای شهر کندز که برای بار سوم به کنترل طالبان درآمده بود، آتش جنگ شعله ورتر بود و یک بازار در مرکز شهر کندز آتش گرفته بود. مردم شهر که تجربه آمدن طالبان را از سالهای گذشته داشتند، شهر را تخلیه کرده بودند. همه مسئولان دولتی به پایگاه ارتش در میدان هوایی کندز رفته بودند و کسانی که زور داشتند با استفاده از چند پرواز نظامی خود را به کابل رساندند و بعضیها هم چوکی طیارههای نظامی را از پیلوتها خریدند.
شهر تالقان مرکز ولایت تخار در ۶۰ کیلومتری شرق شهر کندز از کنترل دولت خارج شده بود. نیروهای محلی به رهبری عبدالله بیک، نماینده مردم تخار در مجلس نمایندگان و برادر متین بیک رییس دفتر رییس جمهور، چندین روز با طالبان جنگیدند. خانواده بیک دشمنی دیرینه با طالبان داشتند و ظاهراً در جنگ در برابر طالبان انتخاب دیگری نداشتند. همچنان با توجه به اینکه متین بیک از افراد نزدیک رییس جمهور و دوست مشاور امنیت ملی بود و سابقهی کار در استخبارات را داشت، انتظار میرفت که کابل به نیروهای عبدالله بیک توجه بیشتری کند. ظاهراً پس از ناامیدی از مرکز، نیروهای محلی ضد طالبان تصمیم گرفتند شهر تالقان را ترک کنند و به سمت ولسوالی فرخار، که ماه قبل به دست طالبان افتاده بود، حرکت کنند. این عقبنشینی باعث شد که عبدالله بیک و جنگجویانش شهر را تالقان را دست بدهند، اما ولسوالی فرخار را اشتباهی از طالبان پس بگیرند. طالبان چون نیروی کافی در برخی ولسوالیها نداشتند، نیروهای عبدالله بیک ولسوالی ورسج را نیز از چنگ طالبان بیرون کردند و برنامه ایجاد دهلیز ورسج-پنجشیر را مثل سالهای جنگ احمد شاه مسعود روی دست داشتند که عملی نشد.
در لشکرگاه جنرال علیزی و جنرال سادات یکجا در خبرهای ساعت شش وصل شدند و اطمینان دادند که تا یکی دو روز دیگر وضعیت شهر لشکرگاه عادی خواهد شد. جنرال سادات از کشته شدن ۱۴۰۰ طالب در جنگ لشکرگاه خبر داد. این دو جنرال ارتش چند روز بعد لشکرگاه را ترک کردند و به شورابک رفتند. حکومت تصمیم گرفت که از قوت نظامی آنان و رابطه خوبشان با امریکاییها برای حفظ کابل استفاده کنند که بخشهای بعدی این روایت به آن اشاره خواهم کرد.
جنگ در سراسر افغانستان شدت میگرفت. سرقوماندان اعلی روزهای آخر حکومت را چگونه سپری کرد؟ من که حالا به تقسیم اوقات رییس جمهور در هفته دوم ماه اگست سال ۲۰۲۱ نگاه میکنم، او در چنین روزی شش ساعت را در جلسهی با قوه قضاییه سپری کرد، بعد با ورزشکاران ملاقات داشته و جلساتش از ساعت نه صبح با حمدالله محب شروع میشد، بعد با همکاران نزدیک دیگرش مثل فضل محمود فضلی، وحید عمر و متین بیک دیدار می کرد و ساعت سه بعد از ظهر دوباره با آقای فضلی درباره امضای سندها ملاقات میکرد.
اینجا بخوانید:
نفسهای آخر جمهوریت- قسمت چهارم
نفسهای آخر جمهوریت- قسمت پنجم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت ششم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت هفتم
*مجموعه روایتهای «نفسهای آخر جمهوریت» به قلم «لطفالله نجفیزاده» در ۱۵ قسمت و تا ۱۵ آگست هر روز یک قسمت در وب سایت آمو منتشر خواهد شد.