قسمت هفتم – نه روز تا سقوط کابل
هفتم اگست
صبح هفتم آگست با سقوط شهر شبرغان مرکز ولایت شمالی جوزجان آغاز شد. مارشال دوستم در کابل بود و همان روز با اشرف غنی دیدار کرد. در این دیدار باتور دوستم، از اعضای تیم مذاکره کننده در دوحه، پدرش را همراهی می کرد. دوستم پیشنهاد اعلام حالت نظامی را به رییسجمهور داده بود. آقای دوستم که سال قبل رتبه مارشالی را در قصر خود در شبرغان بر شانه زده بود، قصر و دریشی نظامیاش در روز هفتم آگست به دست جنگجویان طالبان افتاد و جنگجویان طالبان با دریشی تنها مارشال افغانستان عکسهای یادگاری زیادی گرفتند.
در سالهای قبل زمانی که تقابل میان دوستم و ارگ چه در دوران حامد کرزی و یا اشرف غنی اوج میگرفت، دوستم به شبرغان باز میگشت و حمله به او در شبرغان همواره دور از توان نیروی ۳۵۰ هزار نفری ارتش و پولیس افغانستان به حساب میرفت. در ماههای اخیر بارها از مقامات امنیتی شنیدم که مارشال دوستم به دوربینهای دید در شب و سلاحهای جدید دست یافته و این سازوبرگ نظامی را در خانه قصر گونهاش در شبرغان نگهداری میکرد. با سقوط شبرغان، یار محمد، فرزند دیگر مارشال دوستم، به ولسوالی خواجه دو کوه که زادگاه مارشال دوستم است، عقبنشینی کرده بود. این ولسوالی که در ۳۰ کیلومتری شمال غرب شبرغان قرار دارد، تنها واحد اداری ولایت جوزجان بود که تا صبح هفتم آگست به دست طالبان نیافتده بود.
دو جنرال ارتش در این روز تایید کردند که فرمانده لوای اردو در جوزجان با لوی درستیز نیروهای مسلح تماس گرفته و از او سوال کرده بود که با طالبان بجنگد یا خیر؟ پاسخ رییس ستاد ارتش ظاهرا این بود که او هم مثل نیروها در دیگر ولایات با این مسئله برخورد کند، یعنی خودش تصمیم بگیرد. در اکثر ولایتهای کشور نیروهای ارتش با طالبان نجنگیدند. رییس ارتش درباره این ادعا چیزی نگفته است. با تغییرات اخیر در سطح بالای رهبری وزارت دفاع برخی از جنرالان که به علت کمکاری از سمتهای حساس کنار زده شده بودند، دوباره گماشته شدند از جمله قومندان لوای اردو در جوزجان که در ماههای گذشته بخاطر کم کاری سبک دوش شده بود.
این واقعیت که شبرغان دومین شهری است که به دست طالبان میافتد کمی دور از تصور بود و برای مارشال دوستم به مسئلهای حیثیتی تبدیل شده بود. حامیان دوستم در دیگر بخشهای شمال کشور به ویژه بلخ برنامه فرستادن نیروهای مردمی را برای بازپسگیری این شهر روی دست داشتند، اما شمس الدین سادات یکی از فرماندهان محلی وفادار به مارشال دوستم در بلخ نتوانست برای فرستادن ۱۵۰ جنگجو طرفدار دولت از بلخ به شبرغان حتی وسایط نقلیه فراهم کند.
بعد از ظهر این روز، میزبان یکی از دیپلماتهای ارشد سفارت امریکا در کابل بودم که آمده بود تا از من دعوت کند تا هفته آینده با هیاتی که از وزارت خارجه امریکا به کابل میآید، دیدار کنم. این هیات قرار بود برای تخلیه اکثریت کارمندان سفارت امریکا در کابل به افغانستان بیاید و مثل هر هیات دیگر دیپلماتیک خارجی علاقهمند شنیدن وضعیت کشور از زبان خبرنگاران نیز بودند. این دیپلمات امریکایی که آخرین روزهای ماموریتاش در کابل را سپری میکرد، برایم گفت که گرفتن شهرها توسط طالبان از راه زور غیرقابل قبول است و مورد نکوهش واشنگتن خواهد بود. بعد از ظهر آن روز سفارت امریکا در کابل دو اعلامیه پخش کرد. یکی اینکه با اشاره به سقوط زرنج و شبرغان و حمله بر شهرهایی مثل هرات، لشکرگاه، کندهار، تالقان و کندز گسترش حاکمیت طالبان در شهرها از راه نظامی را نقض تعهدات دوحه دانست. دوم اینکه از تمام شهروندان امریکایی خواست پیش از اینکه پروازهای تجارتی متوقف شوند فوری افغانستان را ترک کنند. در هفتههای بعد مشخص شد که امریکا هم نمیدانست چند شهروند امریکایی، به ویژه شهروندان افغانستان که پاسپورت امریکایی نیز داشتند، در افغانستان هستند و در کجای این کشور زندگی میکنند.
با سقوط شبرغان نشرات ۱۵ رسانهی تصویری و صوتی متوقف شد. اکثر این رسانههای محلی در شبرغان از ترس طالبان دفترهایشان را بستند و مدیرانشان به خانههای خود در شهر و یا به مزارشریف متواری شدند. من که با آقای دانش کروخیل، رئیس آژانس خبری پژواک، شریف حسنیار از آریانا و غلامجیلانی زواک از کابل نیوز برای نان چاشت در دفتر ما در وزیر اکبرخان جلسه داشتیم، عملا با واقعیتی روبرو شده بودیم که خبرنگاران ما در شهرهای زرنج و شبرغان زیر پرچم سفید رنگ طالبان زندگی میکردند. نه آنان میدانستند تابع کدام قانون باشد و نه ما. در این جلسه تصمیم گرفتیم که با جمع بزرگتر از مدیران رسانههای افغانستان در روز دوشنبه دوباره جلسه بگیریم و صحبت کنیم. اکثر رسانهها چند هفته پیش خبرنگاران خود را از دوحه به کابل خواسته بودند. همکاران من کریم امینی و عبدالحق عمری که روند صلح را از نزدیک دنبال میکردند هم به کابل بازگشته بودند و از جنگ گزارش میدادند.
در هفتم اگست که آغاز هفته بود، طالبان شدت آتش را بر مراکز ولایتهای کندز و بدخشان افزایش دادند. سرپرست ولایت کندز که دوست یکی از همکاران سابق من در این شهر بود و از طریق وی با من هم آشنا شده بود، پیامهای ناخوشایندی از وضعیت آنجا میفرستاد و هراس از سقوط این شهر را داشت. با خود میگفتم که چرا کندز والی ندارد؟ در واقع کندز نمونه جالبی از حکومتداری رییس جمهور اشرف غنی است. او پس از رییس جمهور شدن در سال ۲۰۱۴، اولین والی را برای کندز تعیین کرد و وعده داد که کندز به نمونهای از حکومت داری خوب در سراسر افغانستان تبدیل خواهد شد. اما سال بعد شهر کندز به دست طالبان افتاد و پس از ماهها بحث و تحقیق، اشرف غنی خواست یک قول اردو در کندز ایجاد کند که تا شش سال بعد هم این کار به درستی اتفاق نیفتاد. در هفتم اگست احساس میشد که کندز برای بار سوم به دست طالبان میافتد، اما این بار شاید برای سالها.
کندز و دیگر ولایتهای مرزی مثل نیمروز و جوزجان تاثیر جدی روی وضعیت اقتصادی کشور داشتند. تا هفتم اگست، هشت بندر تجارتی در کنترل طالبان بود: تورغندی در هرات، ابونصر فراهی در فراه، سپین بولدک در کندهار، شیرخان بندر در کندز، دند پتان در پکتیا، آی خانم در تخار، اشکاشم در بدخشان و زرنج در نیمروز. طالبان با اداره این بنادر، «حکومتداری» را آغاز کرده بودند و عواید حکومت به شکل قابل ملاحظهای محدود شده بود. در روزهای اخیر جمهوریت، عواید روزانه گمرک سپین بولدک ۴۵ میلیون افغانی، تورغندی و اسلامقلعه ۵۵ میلیون افغانی، ابونصر فراهی ۳۰ میلیون افغانی، آقینه ۱۰ میلیون افغانی و شیرخان بندر ۲ میلیون افغانی بود. پیش از گرفتن اداره بندرها، عواید دولت به شکل روزانه از تمام گمرکات ۳۰۰ الی ۳۵۰ میلیون افغانی بود که در هفتم آگست این رقم به ۱۵۰ الی ۱۷۰ میلیون افغانی رسیده بود و متباقی به خزانه طالبان میرفت.
اینجا بخوانید:
نفسهای آخر جمهوریت- قسمت چهارم
نفسهای آخر جمهوریت- قسمت پنجم
نفسهای آخر جمهوریت – قسمت ششم
*مجموعه روایتهای «نفسهای آخر جمهوریت» به قلم «لطفالله نجفیزاده» در ۱۵ قسمت و تا ۱۵ آگست هر روز یک قسمت در وب سایت آمو منتشر خواهد شد.