ممنوعیت کار زنان و دختران در نهادهای غیر دولتی، برخی از زنان و دختران را ناگزیر ساخت تا برای ادامهی زندگی به کشورهای همسایه پناه ببرند.
برخی از این زنان که اکنون در ایران کار می کنند، آرزو دارند تا این محدودیتها از برابر آنان برداشته شود تا بتوانند دوباره به کشور برگردند.
نیلاب یکی از این مهاجرانی است که سال گذشته در یکی از نهادهای مددرسانی کار میکرد؛ اما پس از ممنوعیت کار زنان از سوی طالبان، دوری او از کار برایش دشوار تمام شد.
نیلاب عمرخیل یکی دیگر از مهاجران افغانستان در ایران میگوید: «فعال حقوق بشر و حقوق زن بودم. ناچار شدم دست از فعالیتهایم بردارم و خانهنشین شوم که این صدمهی بزرگ روحی و روانی برای من وارد کرد. تا اینکه مجبور شدم چند بار نزد پزشک بروم و قرص اعصاب و آرامبخش بخورم؛ واقعن بر روح و روانم خیلی بد تاثیر کرده است».
تنها نیلاب نیست که برای کار راه آمدن به ایران را انتخاب کرده است.
زینب سادات مهاجر دیگری است که در کنار کار با نهادهای غیر دولتی، مدافع حقوق کودکان و آموزگار نیز بوده است، او اکنون برای کار به ایران آمده است و به عنوان آرایشگر کار می کند.
خانم سادات در این مورد میگوید: «در کنار فعالیتها در یکی از سازمانها برای پشتیبانی از کودکان، در یکی از مکتب ها نیز معلم بودم. حالا به ایران آمدهام و به گونهی پنهانی آرایشگری میکنم؛ دلتنگ درس و تعلیم به دانشآموزان شدهام. با وضعیت بد اقتصادی روبهرو هستیم».
قدریه مهاجر دیگری است که پیش از سقوط کابل به دست طالبان، در یکی از نهادهای دولتی مشغول به کار بوده است؛ او میگوید که پس از محرومشدنش از حق کار به ایران آمده؛ اما تاهنوز در اینجا نتوانسته است که به کار و شغلی دست پیدا کند.
با این حال، شماری از فعالان حقوق بشر در ایران، از وضعیت بد مهاجران افغانستان در این کشور ابراز نگرانی میکنند.
هدیه صاحبزاده یکی از فعالان حقوق بشر در ایران، در این باره میگوید: «از زمانی که خیلی از دختران تحصیل کرده به دلیل تهدیدهای طالبان به ایران آمده اند؛ در اینجا با مشکلات اقتصادی فراوانی روبهرو هستند. به دلیل مهیانبودن کار در بخش هایی که از آن فارغ شدهاند و ایفای وظیفه میکردند. بدبختانه خیلی از دختران با مشکلات روحی و روانی روبهرو شدهاند که این خودش برای خانوادهها مایه نگرانی است».
زنان و دخترانی که در مهاجرت و در شرایط دشوار کار میکنند، میگویند که آرزوی برگشت به کشور و برداشتهشدن تمامی محدودیتها از برابرشان را دارند؛ آرزویی مانند خوابی تعبیرناشده که تاهنوز در سر دارند.