برخی از زنان در افغانستان میگویند که در دورهی نخست طالبان آنان از حق آموزش محروم بودهاند و اکنون «دخترانشان» نیز این محرومیت را تجربه میکنند.
رعنا یکی از هزاران زنی است که میگوید در دور نخست طالبان از ادامهی آموزش باز مانده بود و حالا دخترش نیز از حق آموزش محروم شده است.
محرومیتها در دور نخست طالبان باعث شد تا رعنا آرزوهایش را فراموش کند و بقیهی عمرش را خانهنشین باشد.
او میگوید: «دورهی اول که طالبان آمدند، من صنف دوم مکتب بودم و نتوانستم که به درسهایم ادامه بدهم. اگر طالبان آن زمان نمیآمدند، من میتوانستم که دانشگاه را نیز به پایان برسانم».
حالا این محدودیتها از نسل بعدی او نیز قربانی میگیرد؛ دخترش که حالا همسرنوشت مادرش شده و در گوشهی خانه، زانوی غم در بغل گرفته است. گویا در افق تاریک، هیچ پنجرهی به نظر نمیرسد که به رویش گشوده شود و نویدبخش فرداهای روشن برایش باشد.
دنیا رها دختر رعنا رها میگوید: «وقتی که طالبان آمدند، صنف هفتم مکتب بودم. از آن روز تا حال دیگر به مکتب نرفتهام. خیلی نگران آیندهی خود هستم».
رعنا و دخترش تنها نمونهای از قربانی دو نسل محرومشده از حق آموزش نیستند؛ صومعه حکیمی نیز مادر دیگری است که با سرنوشت مشابه روبهرو شد و اکنون سه دخترش از رفتن به مکتب باز ماندهاند.
صومعه حکیمی میگوید: «سه دختر دارم و از مکتبها باز ماندند. نگرانم که آیندهی این دختران چه خواهد شد. مکتبها بسته است و حیرانم که این دختران چه کار کنند».
اکنون این دختران نیز با آیندهی ناروشنی همچون مادرشان روبهرو هستند که قرار است این محدودیتها، نسل دیگری از این خانواده را به قربانگاه ببرد.
او همچنان میگوید: «میخواهم به صنف هفت مکتب بروم؛ اما طالبان نمیگذارند. خیلی آرزوها دارم که وکیل شوم و به مردم خدمت کنم، پول در بیاروم، عدالت را برقرار کنم؛ اما مکتبها بسته هستند و برایم مشکلاتی روحی و روانی زیادی پیدا شده است».
داستانهای تلخ این مادران و دختران، روایتی مشابه و مشترکی از دو نسل جامعهی افغانستان است که هر دو را قربانی محرومیتها و ممنوعیتهای طالبان ساخته است.
افغانستان در جهان، یگانه کشوری است که دختران و زنان آن از حق آموزش محروم هستند و اجازهی رفتن به مکتب و دانشگاه را ندارند.