سیاست

طالبان و بحران فقر فرهنگی

احمدضیأ مسعود، معاون رئیس جمهور پیشین افغانستان

با روی کار آمدن طالبان در افغانستان، نظامی بسته و جزم‌اندیش به جامعه تحمیل شده است. با آمدن این رژیم خشن، فاسد و بی قانون در کنار تحمیل فقر اقتصادی، فقر فرهنگی و نابود سازی میراث تاریخی نیز برجای‌تر شده است. این فقر فرهنگی، نه تنها زندگی امروز مردم افغانستان، بلکه آیندۀ نسل‌های بعدی را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد.

فرمان‌های پی در پی، زن ستیزانه و ضد فرهنگ این طالبان، از یک سو اگر زندگی، کار و فعالیت‌های عادی مردم، به ویژه زنان را دشوار ساخته، از جانب دیگر، جهانیان را به تعجب واداشته است که چگونه ممکن است در قرن بیست و یکم و در عصر فناوری و اینترنت، عده‌ای چنین افکار عقب‌مانده و رویکرد ضد انسانی داشته باشند. در این مقاله سعی می‌شود تا ریشه‌های فقر فرهنگی و عوامل پشت این فرمان‌های طالبان در سنت‌های قبیلوی جست‌وجو شود.

فرهنگ مجموعۀ از باورها، ارزش‌ها، رفتارها، سنت‌ها و دانسته‌هایی است که یک جامعه یا گروه انسانی را شکل می‌دهد. به‌عبارت ساده‌تر، فرهنگ مانند یک جعبۀ ابزار است که مردم از آن برای درک دنیا، ارتباط با دیگران و حل مسائل زندگی استفاده می‌کنند. هرچه این جعبۀ ابزار متنوع‌تر و کامل‌تر باشد، افراد جامعه بهتر می‌توانند با تغییرات و چالش‌ها کنار بیایند و زندگی معنادارتر و سازنده‌تری داشته باشند.

اما فقر فرهنگی یعنی نبود این ابزار مورد نظر برای تامین ارتباط و درک متقابل انسان‌ها و چگونگی کارکرد جامعۀ بشری در رابطه به همدیگر. این کمبود و خلا است که «فقر فرهنگی» را بار می‌آورد. به این معنا که یک جامعه یا یک گروه، از دانش، آگاهی، هنر، ادبیات و ارزش‌های متعالی که زندگی را زیباتر و انسانی‌تر می‌کنند، محروم است و یا به آن‌ها اهمیت نمی‌دهد. در چنین شرایطی، افراد نمی‌توانند به‌خوبی فکر کنند، با دیگران تعامل مثبت و بدون خشونت داشته باشند.

برای طالبان، فقر فرهنگی به شکل واضحی در محدود کردن هنر، دانش، آموزش، و حقوق انسانی نمایان است. آن‌ها دنیای پیچیده و رنگارنگ فرهنگ را به یک روایت ساده و خشن از باورها تقلیل داده‌اند. این دیدگاه نه‌تنها مردم را از تجربه‌های زیبای انسانی مثل موسیقی، سینما، ادبیات و آزادی محروم می‌کند، بلکه آن‌ها را در یک حلقۀ بسته از جهل، ترس و خشونت گرفتار می‌سازد. این فقر فرهنگی باعث می‌شود جامعه‌ای که زیر اثر آن‌هاست، نه‌تنها در پیشرفت مادی، بلکه در رشد انسانی نیز متوقف شود و یا حتی پس‌رفت کند.

نورالله نوری، وزیر پیشین معارف طالبان در یک مرکز آموزشی در ارزگان.

مشکلات و عقب‌ماندگی نظام آموزشی افغانستان پیش از طالبان

نظام آموزشی افغانستان پیش از طالبان نیز با چالش‌های عمیق مواجه بود که پیشرفت آن را محدود می‌کرد. بسیاری از مدارس، به‌ویژه در مناطق روستایی، امکانات ابتدایی نداشتند. نبود ساختمان مناسب، کتابخانه، آزمایشگاه و حتی آب و برق، آموزش را برای دانش‌آموزان و معلمان دشوار می‌کرد. با وجود این چالش‌ها، دو دهه حضور جامعۀ جهانی در افغانستان، دوران طلایی برای نظام آموزشی بود. برای نخستین بار بودجه‌های هنگفتی – که بیشتر آن کمک های خارجی بود- صرف بهبود و توسعۀ نظام آموزشی، ساخت و بازسازی مکاتب و دانشگاه‌ها و برنامه‌های مهارتی برای معلمان و استادان دانشگاه می‌شد. هر چند در برخی از مناطق عقب‌مانده ممکن بود خانواده‌ها در فرستادن دختران خود به مکتب تردید کنند اما این یک مشکل عام و جدی نبود. در ضمن، برنامه‌های تشویقی و آگاهی عامه و دسترسی  به اخبار و اینترنت، همه ساله تعداد بیشتری از دانش آموزان پسر و دختر را به مکتب و دانشگاه‌ها می‌آورد. تا جایی که شمار متقاضیان مکاتب و اشتراک کنندگان کانکور بیشتر از ظرفیت مکاتب و دانشگاه‌ها بود.

کیفیت پایین آموزش یکی دیگر از مشکلات عمده بود. معلمان اغلب بدون دریافت آموزش‌های لازم و با حقوق پایین، توان ارائه تدریس مؤثر را نداشتند. از سوی دیگر، جنگ‌های طولانی‌مدت، باعث تخریب مکاتب و ترک تحصیل بسیاری از کودکان شد. گروه طالبان به صورت برنامه‌ریزی شده، مکاتب را تخریب کرده و می‌بستند تا از گسترش دانش و آگاهی جلوگیری کنند. با بسته شدن مکاتب، یگانه گزین، در دسترس خانواده‌ها، فرستادن فرزندان پسر به مدارس دینی بود که توانست این کودکان و نوجوانان را به‌سرعت به سوی طالبان سوق دهد. مصرف بودجه‌های هنگفت برای توسعه و بهبود وضعیت نظام آموزشی، از یک سو و جنگ و فساد اداری از جانب دیگر، به صورت همزمان نظام آموزشی را زیر فشار قرار داده بود. در نهایت به‌جای این‌که بستری برای رشد علمی و فرهنگی جامعه باشد، تحت تأثیر جنگ، فقر و بی‌توجهی قرار گرفته بود.

نبود آموزش‌های معیاری، عدم توجه به رشد و گسترش فرهنگ، موجودیت و اهمیت ساختارهای قبیله‌ای، مقاومت در برابر پدیده‌های جدید و اتکا داشتن به سنت‌ها و روش‌های دست وپاگیر جامعۀ سنتی، فرصت‌های زیادی را برای ایجاد یک تحول بنیادی از مردم افغانستان گرفت و کشور را در عقب‌ماندگی طولانی‌مدت و تاریخی قرار داد.

یکی در مدرسه‌های دینی طالبان

وضعیت آموزشی تحت کنترل طالبان؛ بازگشت به تاریکی

طالبان پس از روی کار آمدن، شرایط نظام آموزشی را از گذشته نیز بدتر کردند. ممنوعیت کامل آموزش دختران یکی از نخستین اقدامات طالبان بود که میلیون‌ها دختر را از حق تحصیل محروم کرد.

محتوای آموزشی نیز تحت سیطره ایدئولوژی سخت‌گیرانه آن‌ها تغییر کرد و علوم مدرن مانند ریاضیات، فیزیک و کیمیا جای خود را به آموزش‌های محدود و تکراری دینی داد. مدارس دینی طالبان، یا مدارس مذهبی، تنها به آموزش تفاسیر سخت‌گیرانه و محدود از اسلام می‌پردازند. در این مدارس، تفکر انتقادی و علوم تجربی عملاً جایگاهی ندارند و به‌جای آن‌ها، حفظ کردن متون دینی و تکرار آموزه‌های خاص، محور اصلی آموزش هستند.

این مدارس شباهت زیادی به کلیساهای قرون وسطی در اروپا دارند که نقش مسلطی در کنترول آموزش و اطلاعات داشتند. کلیساها در آن دوران مانع از گسترش علم و تفکر آزاد می‌شدند و دانش را به تفاسیر محدود دینی تقلیل می‌دادند. همان‌طور که کلیساها در قرون وسطی قدرت و مشروعیت خود را از طریق کنترول افکار عمومی تحکیم می‌کردند، طالبان نیز از طریق مدارس دینی تلاش می‌کنند جامعه‌ای مطیع و بی‌چالش برای خود بسازند.

اما همان‌طور که اروپا توانست با انقلاب فرهنگی و علمی از این وضعیت عبور کند، افغانستان نیز نیازمند یک رنسانس بومی و عصری از روشنگری است. آینده‌ای بهتر تنها زمانی ممکن است که مردم افغانستان ارزش آموزش، علم و حقوق انسانی را به رسمیت بشناسند و نظامی مبتنی بر آزادی، عدالت و برابری جای‌گزین افکار بسته و محدود شود.

در تصویر آرشیف؛ زنان معترض برای دادخواهی حقوق‌شان به خیابان‌های کابل آمده اند.

عصر روشنگری و رنسانس؛ راهی برای تحول

قرون وسطی با ظهور رنسانس و عصر روشنگری به پایان رسید. در دوره رنسانس، اروپا شاهد شکوفایی علم، هنر و فلسفه شد. دانشمندانی مانند گالیله و نیوتون مرزهای دانش را گسترش دادند و هنرمندانی چون داوینچی و میکل‌آنژ آثار و شاهکارهایی جاودانه خلق کردند. در عصر روشنگری، متفکرانی چون ولتر، روسو و کانت مفاهیمی چون حقوق بشر، آزادی و برابری را مطرح کردند.

این دوره‌ها با گسترش آموزش و دسترسی عمومی به دانش همراه بود و کلیسا دیگر نمی‌توانست به‌تنهایی اندیشه و معلومات مردم را کنترول کند. اروپا با عبور از این دوره‌های تحول، به یکی از پیشرفته‌ترین تمدن‌های بشری تبدیل شد.

در حالی که اروپا در دوران قرون وسطی شاهد جمود فکری و کنترول سخت‌گیرانه کلیسا بر دانش بود، دیگر مناطق دنیا در حال پیشرفت و شکوفایی بودند. به‌ویژه در جهان اسلام، عصر طلایی تمدن اسلامی (قرون ۸ تا ۱۳ میلادی) هم‌زمان با قرون وسطی اروپا بود. شهرهایی مانند بغداد، قرطبه، غزنی، هرات و اصفهان به مراکز علمی و فرهنگی تبدیل شده بودند. دانشمندانی مانند ابن‌سینا، ابوریحان بیرونی، خوارزمی و فارابی در زمینه‌های پزشکی، ریاضیات، فلسفه و علوم تجربی دستاوردهای بی‌نظیری داشتند. در چین نیز پیشرفت‌هایی در زمینه اختراعات، مانند چاپ، ساخت باروت و قطب‌نما، جریان داشت که تأثیرات جهانی داشت. حتی در هند و امریکای مرکزی، تمدن‌های بزرگی مانند امپراتوری گوپتا و مایا به پیشرفت‌های فرهنگی و علمی چشمگیری دست یافتند.

این تنوع تاریخی می‌تواند الگویی برای افغانستان باشد تا نشان دهد چگونه جوامع مختلف با بهره‌گیری از دانش و تعامل با دیگر تمدن‌ها، توانسته‌اند از دوران‌های تاریک خود عبور کنند و به عصرهای شکوفایی برسند.

بخشی از تحول رنسانس ناشی از بازگشت به منابع کلاسیک یونان و روم باستان بود که بسیاری از آن‌ها توسط متفکران مسلمان حفظ و به اروپا انتقال یافت. دوران طلایی اسلام (قرون ۸ تا ۱۴ میلادی) نمونه‌ای برجسته از تعامل بین دانش و فرهنگ پیشرفته بود. در این دوره، مسلمانان با ترجمه و بهره‌گیری از آثار فلسفی و علمی تمدن‌های یونان، روم، ایران و هند، پایه‌های دانش جهانی را تقویت کردند. مراکزی مانند بیت‌الحکمه در بغداد، به‌ویژه در زمان خلیفه‌های عباسی همچون هارون‌الرشید و مأمون‌الرشید، به کانونی برای ترجمه و توسعه‌ی علوم تبدیل شد. آثار افلاطون، ارسطو، بقراط و متفکران دیگر، به عربی ترجمه و مبنای پیشرفت‌های علمی و فلسفی جهان اسلام شد.

جالب است که امروز، طالبان همان نقش ضديت با دانش را ایفا می‌کنند که کلیسا در قرون وسطی داشت. در حالی که جهان مدرن، از جمله کلیساهای امروز، نقشی مشابه مسلمانان دوران طلایی اسلام در گسترش علم و دانش بر عهده گرفته‌اند.

چنانچه توضیح داده شد، هیچ نمونه‌ی مشابه طالبان را در کشورهای اسلامی و بیشتر از یک میلیارد مسلمان پیدا نمی‌توانیم. فقر فرهنگی طالبان ناشی از روابط و مناسبات ساختارهای زندگی قبیله‌ای است نه از آموزه‌های اسلامی. از جانب دیگر، گروهی که فاقد منابع فرهنگی باشد نمی‌تواند تفسیر و توجیه درست از متون دینی ارائه کند. مردم افغانستان به صورت سنتی، درک و فهم مناسب از دین اسلام را با کتاب‌های متفکرین مسلمان و گنجینۀ زبان فارسی مانند بوستان و گلستان سعدی، پنج گنج نظامی گنجوی، غزلیات حافظ، مناجات‌نامۀ خواجه عبدالله انصاری و اشعار سنایی غزنوی به دست می‌آوردند. در گذشته این کتاب‌های بخش قابل محتوای درس در مدارس دینی بود.

آموزه‌های اساسی اسلامی را این دین همبستگی، صلح، مدارا، اخلاق‌گرایی، انسان دوستی، هنر پروری و سایر خصلت‌های نیک معرفی کرده است. درحالی‌که طالبان به صورت مطلق از بخش و نشر این کتاب‌ها و افکار در مدارس دینی جلوگیری می‌کنند و چهرۀ زشت، خشن و تشنه به خون از آموزه‌های دین اسلام ساخته‌اند.

طالبان در سال ۲۰۰۱ مجسمه‌های بودا در بامیان را منفجر کردند که باعث افسوس جهانی شد. آن مجسمه‌ها بزرگ‌ترین تندیس‌های ایستادۀ بودا و یک شاهکار هنری و فرهنگی بی‌مانند بود که در اثر خشونت و جهالت طالبان برای همیشه از دست رفت. طالبان به‌صورت برنامه‌ریزی شده بخش بزرگی از موزیم ملی را نیز نابود کردند، همچنین گنجینۀ ارزشمند آثار سینمایی که در آرشیف افغان فلم نگهداری می‌شد را نیز سوزاندند.

ممنوع کردن موسیقی، ممنوع کردن هر نوع فعالیت فرهنگی، هنری و شغلی برای زنان، در تازه‌ترین مورد جلوگیری از پخش تصویر هر موجود زنده، همه ریشه در همین برداشت خشن از دین و فقر فرهنگی شدید در محیطی است که طالبان در آن پرورش یافته‌اند.

اما رویکرد طالبان نشان‌دهندۀ کلیت فرهنگ مردم افغانستان نیست. نزدیک به یک قرن پیش در هرات تئاتر وجود داشته است. آلات موسیقی خاص افغانستان از گذشته‌های دور تا امروز بین مردم رواج دارد. سینما و موسیقی به صورت چشم‌گیری در شهرها و روستاهای کشور طرفدار دارد. همچنان، آثار برجستۀ معماری، کاشی‌سازی، خطاطی، میناکاری و غیره را در آب‌دات تاریخی کشورمان از قرن‌های گذشته می‌بینیم.

فقر فرهنگی می‌تواند به تضعیف یا از دست رفتن هویت ملی و فرهنگی یک جامعه منجر شود. نبود نهادهای قوی آموزشی و تربیتی یا مخالفت با علم و دانش، هویت ملی را با چالش‌های جدی مواجه می‌کند. این نهادها نقش اساسی در پرورش خودآگاهی ملی دارند، زیرا بدون آن‌ها افراد نمی‌توانند به‌درستی با تاریخ، فرهنگ، زبان و ارزش‌های مشترک خود آشنا شوند.

نبود آموزش مناسب ممکن است مردم را به هویت‌های سنتی، مانند قبیله‌ای یا محلی، سوق دهد که این امر می‌تواند منجر به تفرقه و تضعیف وحدت ملی و فروپاشی جامعه شود. هویت ملی احساس تعلق مشترک به یک ملت است که بر پایۀ ویژگی‌ها، ارزش‌ها و سمبول‌های مشترک شکل می‌گیرد و ملت‌ها را از یکدیگر متمایز می‌کند. گروه‌هایی مانند طالبان که به هویت ملی باور ندارند، ارزش‌های مشترک یک ملت را نادیده گرفته و هویت را در چارچوب عقاید محدود خود تعریف می‌کنند.

زبان، تاریخ، فرهنگ و تجربیات مشترک نقشی اساسی در تقویت هویت ملی دارند. کمبود آگاهی‌های فرهنگی و تاریخی و بی‌توجهی به ارزش‌ها منجر به تضعیف اخلاقیات و افزایش خشونت در جامعه می‌شود. فقر فرهنگی طالبان، که از عدم دسترسی به آموزش‌های کیفی و فقر اقتصادی است، زمینه‌ساز رفتارهای خشونت‌آمیز و ناتوانی در پذیرش ارزش‌های ملی و جهانی شده است.

طالبان در محیطی فاقد امکانات آموزشی و منابع فرهنگی رشد کرده‌اند. نبود نهادهای فرهنگی مانند کتابخانه‌ها و مراکز هنری، و عدم دسترسی به منابع غنی زبان فارسی، این گروه را در خلأ فرهنگی قرار داده است. این کمبود آن‌ها را به تخریب فرهنگ و تمدن سوق داده است، مشابه رفتار مغول‌ها یا سایر گروه‌های تاریخ‌ساز اما ویرانگر.

نقش ادبیات عرفانی فارسی در ترویج همدلی‌ و صلح

ادبیات عرفانی فارسی یکی از بزرگ‌ترین میراث‌های فرهنگی است که پیام اصلی آن بر عشق، همزیستی و احترام متقابل استوار است. بزرگان این عرصه همچون مولانا، سعدی و حافظ با آثار جاودان خود، اصولی مانند گذشت، تساهل و پذیرش تنوع فکری را ترویج کرده‌اند. برای مثال، مولانا با داستان‌هایی مانند «فیل در تاریکی» به درک نسبی حقیقت اشاره می‌کند و سعدی با شعر معروف «بنی‌آدم» همدردی انسانی را یادآور می‌شود.

این آموزه‌ها قرن‌ها فرهنگ همزیستی مسالمت‌آمیز را در جوامع فارسی‌زبان تقویت کرده‌اند. اما گروه‌هایی مانند طالبان که از این ادبیات محروم‌اند، فاقد این فرهنگ غنی هستند. طالبان با تمرکز بر ایدئولوژی انحصاری و اوتوپیایی به آموزه‌های انسانی ادبیات فارسی، به خشونت و سرکوب روی آورده‌اند.

کارنامه‌ی شوم طالبان در ضدیت و ریشه‌کن ساختن میراث فرهنگی کشور، این گروه را تبدیل به بزرگ‌ترین تهدید برای بقای کشور و صدمه زدن به هویت اسلامی مردم افغانستان کرده است. برای مقابله با این وضعیت، مردم افغانستان، احزاب سیاسی و دانشمندان باید هرچه سریع‌تر یک حرکت سیاسی فراگیر تشکیل دهند که نماینده تمام اقشار و اقوام باشد و بتواند جایگزین مناسبی برای طالبان و مورد اعتماد مردم و جامعه جهانی قرار گیرد.

احمد ضیأ مسعود، و حامد کرزی رئیس پیشین افغانستان

احمدضیا مسعود یکی از چهره‌های سیاسی کشور و معاون رئیس‌جمهور پیشین کشور است.

مسئولیت محتوای مقاله‌هایی‌ که‌ در بخش دیدگاه وب‌سایت آمو منتشر می‌شوند به‌ دوش نویسندگان‌ آن است.