سه سال پیش از امروز، ۲۱ جوزای ۱۳۹۹ هجری خورشیدی، خورشید ادبیات عرفانی افغانستان، نجمالعرفا حیدری وجودی، به یک غروب بی بازگشت رفت.
حیدری وجودی به گفتهی خودش در کودکی زمانی که نزدیک ۱۲ سال داشت، مصراعی بر لبانش جاری شد که وی را گرفتار شوریدگی عارفانه کرد. این شوریدگی او را شاعر تصویرگری ساخت که بیش از ۷۰ سال عمرش را به دنبال خود کشید.
شماری حیدری وجودی را نقطهی وصل تمامی گونههای شعر فارسی و شماری هم آخرین سر دستهی ادبیات عرفانی افغانستان میدانند.
عبدالبشیر فکرت، نویسنده و شاعر، گفت: «نکته ای که در باره زیست عارفانه استاد حیدری وجودی بسیار قابل توجه است، همان صدق اخلاقی است که در استاد حیدری وجودی می توان دید. ایشان چنان که باور داشتند می زیستند.»
او اما خودش را در غزلی «نای شکستهی زمان، زاده عشق و گرد قدم قلندران» می دانست.
او گفته بود که هنوز گفتنیهای ناگفته، مانند خوشههای رسیدهی انگور در تاکستان دل پُر شورش پخته و بسان مروارید داخل صدف دست نخورده در پردهی جانش باقی مانده است.
او از حال سخن می گفت و به گفتهی فرزندش از دنیای مادی بریده بود.
حیدری وجودی نزدیک به ۶۰ سال عمرش را به عنوان مسوول بخش مجلات کتابخانهی عامهی کابل سپری کرد. جایی که با حضور حیدری وجودی تبدیل به فضای برای شنیدن لب و لباب مثنوی، شرح بیدل و گه گاه هم گزیدههای از کلیات حیدری وجودی شده بود.
غلام نقشبند حیدری، پسر استاد حیدری وجودی، گفت: «تمایل به مسایل مادی و فرومایه و پست در وجودش اصلا نبود و گرایش به این مسایل نداشت. هم و غم استاد فقط شناخت خود و شناخت هستی و انسان و جهان بود.»
سه سال است که نوای بشنو از نی مثنوی معنوی و جاویدانههای شاعر آینهها – بیدل دیگر از حنجره پیر خرد، با صدای لرزان، گوش جان سالکان را در در کتاب خانهی عامه نمینوازد؛ اما، او در ۱۵ اثر نظم و نثرش تا فارسی نفس میکشد، دم خواهد زد.