در یکی از کارگاههای شیرینی پزی در شهر کابل، چند جوان مشغول کار هستند که همهای آنها دانشآموختهی مکتب و دانشگاه هستند.
بیکاری و وضعیت ناگوار اقتصادی سبب شدهاست که این جوانان پس از پایان دورههای مکتب و دانشگاه ناگزیر شوند که در این کارگاه شیرینی کار کنند.
ذاکرالله نوری، جوان ۲۵ ساله که در این کارگاه شیرینی پزی کار میکند، تنها نانآور خانوادهی ۱۱ نفری خود است و روزی ده ساعت کار میکند.
او و همکارانش روزانه نزدیک به ۱۰۰ کیک در این کارگاه تولید کرده و در روزهای عید و مناسبتها ۲۴ ساعت کار میکنند.
نوری میگوید: «شبها وقتی به خانه بر میگردم، از شدت خستگی و درد بدن نمیتوانم بخوابم. تمام روز ایستادن و با سرعت و بدون اشتباه کار کردن کار آسانی نیست.»
محمد رفیع جوان دیگری است که پزشکی خوانده و حالا در این کارگاه شیرینی پزی کیک آماده میکند.
او میگوید: «اگر میدانستم که بعد از این همه سال درس و تلاش کیک پز میشوم، هرگز قلم به دست نمیگرفتم.»
به گفتهی او پس از فراغت از دانشکدهی طب، سه سال دیگر دنبال کار مسلکي و جذب شدن در یکی از شفاخانههای دولتی سرگردان بودهاست؛ ولی نتوانستهاست که کار و وظیفه در رشتهی خود پیدا کند و به همین خاطر مجبور شدهاست که برای پیدا کردن لقمه نانی به خانوادهاش، شیرینی پزی کند.
دوستان و همکارانِ در اینجا او را داکتر صاحب صدا میزنند.
محمد رفیع گفت: «کیک درست میکنم؛ اما لحظهای نیست که به طبابت فکر نکنم. وقتی هنوز به دانشگاه نرفته بودم، اگر از من میپرسیدند در آینده میخواهی چه کاره شوی؟ میگفتم که داکتر. برای رسیدن به این آرزو تلاشِ زیاد کردم؛ اما حالا همه آرزوهایم خاک شد. در افغانستان برای زنده ماندن باید کار کنی و رویاها و آرزوها را در بین کتابها باید بگذاری.»
پس از آمدن تحولات سیاسی پسین در کشور، آمار بیکاران در کشور افزایش یافت و اوضاع پیش آمده سبب شد که بسیاری مجبور شوند کشور را ترک کنند و عدهای دیگر که در کشور ماندهاند، برای پیشبرد زندگی، به انجام کارهای شاق روی آورند.