عبدالوهاب مرد ۴۴ سالهای است که با همسر و هفت فرزندش در گوشهای در شمال غرب شهر بامیان زندگی میکنند. در دوره جمهوریت پنج دختر و تنها پسرش همه دانش آموز بودند. اما با آمدن طالبان او فرزندان خود را از مکتب کشید تا در کارگاه کوچک قالین که در خانه راه انداخته است کار کنند.
عبدالوهاب در گذشته در پروژه اعمار سرک بامیان- دره صوف محافظ بود. اما حالا بیکار است و به دلیل ابتلا به سنگ گرده توانایی کار کردن هم ندارد.
او معتقد است که اول باید نان تامین شود؛ چون با شکم گرسنه نمیشود به مکتب رفت.
این باشنده بامیان با سر خمیده و چشمان حیران میگوید: «کدام زمین و زراعت داشته باشم که ندارم. یکسال شده قالین گذاشتهایم. حتی همین خردکها (فرزندانش) را هم از مکتب کشیدم.»
فریبا دختر عبدالوهاب است. او ۱۳ ساله است و هر روز در اتاق دستگاه قالین حبس است و با دستان کوچکش از خروسخوان تا ناوقت روز همراه با چهار خواهر و یک برادرش قالین میبافد.
او امسال نتوانست به مکتب برود. گرچه هنوز صنف شش است و از طرف طالبان ممانعتی برایش وجود نداشت، اما پدرش تصمیم گرفت که او و خواهرانش مکتب نروند و در اقتصاد خانه سهم بگیرند.
به قول خود فریبا امسال از مکتب «خطا خورده» است، زیرا «اقتصاد نیست و بیکاری است.»
فریبا درحالی که بغض گلوی او را گرفته میگوید: «خیلی خوش داشتم مکتب بروم. هم صنفیهایم هر روز میآیند که بریم. مه میگم نمیتوانم. فعلا خطا خوردم.»
او با شوق خاصی که در چهرهاش نمایان است میگوید که علاقه دارد در آینده هنرمند شود و به جاهای گوناگون سفر کند و برای مردم جهان آواز بخواند.
اما مطمئن نیست که در سال پیشرو فرصت حضور در صنف درس برایش مهیا خواهد شد یا نه.
پدرش اما میگوید که اگر وضعیت اقتصادی آنها بهبود یابد اجازه میدهد که آنها دوباره به مکتب بازگردند.
این کودکان تا قبل از تاریک شدن هوا مصروف قالین بافی هستند. شبها هم باید کار میکردند، اما ضعیفی تنها لامپ اتاق این فرصت را از آنها گرفته است.
دوری از مکتب و سختی کار شهناز و شهلا را رنج میدهد
در همسایگی خانه عبدالوهاب، خواهران مهتاب رحیمی دانش آموزانی هستند که امسال از رفتن به مکتب بازماندهاند چهار ماه است که کارگاه قالین راه انداختهاند.
مهتاب ۲۵ ساله دو سال پیش از رشته اقتصاد دانشگاه بامیان فارغ التحصیل شد.
اما به دلایلی همچون نداشتن تجربه کاری و «واسطه» نهادی او را جذب نکرد.
حالا اما شرایط برایش دشوارتر از سال قبل شده، او در این باره میگوید که با آمدن طالبان آنها دیگر نمیتوانند آزادانه گشت و گذار کنند و حتی از خانه بدون محرم بیرون شوند.
دستگاه قالین برای این سه خواهر دلیلی شده تا از این طریق هم مصروف شوند و هم در تامین مصارف خانوادهشان سهم بگیرند.
اگر امسال مکتبها باز میشد، شهناز و شهلا دو خواهر مهتاب به صنف نهم میرفتند.
شهناز ۱۸ ساله میگوید که برایش «بسیار رنجآور» است که نمیتواند مکتب برود. او میخواست که در آینده مهندس شود، اما اکنون درحالی که ناامید شده است، میگوید: «آیندهای نداریم. هیچ جوانی با این شرایط آینده ندارد.»
شهلا خواهر کوچکتر وی صنف نهم مکتب است. او نیز امسال از مکتب بازمانده است. حالا مجبور است که به کار سخت قالین بافی تن دهد. در حالی که شهلا دوست دارد روز را با همصنفیهایش بگذراند و ورزش کند.
شهلا آرزو دارد روزی داکتر قابله شود و در یکی از کلینیکهای دور بامیان به زنان روستا کمک کند.
مهتاب، شهناز و شهلا شب و روز بُرس میزنند و ماهانه تنها ۵ الی ۶هزار افغانی عاید دارند. در حالیکه مهتاب آرزو دارد در بازار بامیان دکانی ایجاد کند و آنجا بدون محدودیت با درآمد و تعامل بیشتر کار کند. او از جامعه بینالمللی میخواهد که زنان افغانستان را فراموش نکنند.
با این حال، همین زمینه اندک کار را نیز یک شرکت خصوصی قالین بافی برای این خانوادهها مهیا کرده است.
غلام علی علیزاده، مسئول شرکت قالین بافی نگین باستان است. او برای حدود ۶۰ زن در مرکز بامیان امکانات فراهم کرده تا آنها در خانه قالین ببافند.
علیزاده میگوید که تلاش دارند که میزان زنان شاغل را به صدها تن افزایش بدهد. زنان و دخترانی را که از کار بیکار شدهاند یا از تعلیم و تحصیل بازماندهاند جذب میکنند. اما نسبت به میزان شدید بیکاری زنان و مردان نیاز است که نهادهای ملی و بیناللملی دست بکار شوند.