یکی از قربانیان مهاجرت غیرقانونی که کموبیش پنج ماه در نزد گروههای آدمربا در منطقه مرزی میان ایران و ترکیه گیر افتاده بود، میگوید، در این پنجماه از شکنجه تا کار اجباری را تجربه کرده است.
این قربانی مهاجرتهای غیر قانونی تاکید میورزد که با قاچاچی از طریق شبکههای اجتماعی در ارتباط شده بود، اما قاچاقچی، او و بیستوپنج همراه دیگراش را در دام گروهی از آدمربایان انداخت.
یکی از تهدیدهای جدی و دشواری مسیر مهاجرت غیرقانونی، افتادن در دام شبکههای قاچاق انسان، گروههای آدمربا و دزدان محلی است.
ذکی نام مستعار یکی از قربانیان مهاجرتهای غیرقانونی است که کموبیش پنجماه را در دام گروههای آدمربا گیر افتاده بود. ذکی از ایران میخواست تا بهترکیه برود و از ترکیه هم بهسوی یکی از کشورهای اروپایی.
از طریق شبکههای اجتماعی با یکی از قاچاقچیان در تماس میشود.
ذکی میگوید:« ما از تهران حرکت کردیم طرف ترکیه، بیستوشش نفر بودیم همراه قاچاقچی. ما که از خاک ایران بیرون شدیم، به منطقه ارومیه در مرز ایران و ترکیه رشیدیم. در ارومیه بیستوشش نفر را در اردوگاه انداخت، گفت ساعت دوازده شب، شما را حرکت میدهیم.»
هرچند مقصد ذکی، ترکیه و در قدم بعدی اروپا بود، اما بیخبر از آنکه در منطقه مرزی میان ایران و ترکیه، با بیستوپنج همراه دیگرش، در دام مشترک قاچاقچیان و آدمربایان میافتد.
او به آمو گفت: «دوازده بجه شب بود که شش یا هفت موتر آمد، همهشان ایرانی بودند. همه را به موتر بالا کردند، گفتند طرف ترکیه میرویم، هزینه راه را هم از ما گرفتند، گفت که هزینه موتر را قاچاقچی نمیدهد، باید شما بپردازید، ما همه پول گردآوری کردیم برای آنان پرداخت کردیم. از اینجا ما را به یک اردوگاه بردند، و از همینجا شکنجه شروع شد.»
ذکی با این وضعیت متوجه میشود، که قاچاقچی آنان را به دست برخی آدمربایان و دزدان رها کرده. بهگفته ذکی، روزها برای او دشوارتر از شب سیاه شده بود، شکنجه هم به این دشواریها افزوده بود.
او میگوید:«قاچاقچی سر ما کلاهبرداری کرده بود، در مرز که ما حرکت کردیم، ما را قاچاقچی به دزدها تسلیم کرده بود، هر چه به قاچاقچی تماس گرفتیم، قاچاقچی پاسخ نداد. در همین وقت بود که چهار نفر کلاهدار وارد شدند، شکنجه را شروع کردند. آنانی که پول داشتند پول آنان را گرفتند، از بیپیسهها را تیلفونهای آنان را گرفتند، همه را جمع کرد، شکنجه را شروع کرد. گفت از خانوادههای تان باید پول بخواهید در غیر آن شما را خواهیم کشت.»
ذکی تاکید میکند، کموبیش سهماه را در دام این دزدان با دشواری سپری کرد. کار اجباری، شکنجه و تهدید. آنسو خانواده ذکی هم توانایی پرداخت پولی را که دزدان درخواست کرده بودند، نداشتند. بهگفته ذکی، دزدان از خانوادهاش دو هزار دالر خواسته بودند.
این قربانی مهاجرت غیرقانونی گفت: «ما مجبور شدیم، بهخانواده زنگ بزنیم، خانواده هم هر چه کار کرد، مقدار پولی را که دزدان میخواستند، تهیه کرده نتوانستند از این خاطر ما را نگهداشتند، آنان بر سر ما کارهای اجباری را آغاز کردند، تشنابها را پاک میکردیم، اتاقهای خواب آنان را مرتب میکردیم و جارو میکردیم، سه تا چهار ماه در این وضعیت بودیم، در این مدت ما ناگزیر به کار اجباری بودیم، بهخانواده ما هم پیوسته زنگ میزدند، یا پول بفرستید، یا پسر تان را خواهیم کشت.»
سرانجام با گذشت کموبیش سهماه، خانواده ذکی، پولی که در بدل رهایی او از سوی دزدان خواسته شده بود، را میپردازند، هرچند با دشواری. ذکی میگوید؛ دزدان با وجود دریافت پول، او را به گروه دیگری از دزدان تسلیم کرد.
ذکی میگوید:«در این سهماه که گذشت، پول را دزدان از خانواده ما با تهدید گرفتند، وقتی خانواده ما پول را فرستاد، ما را به دزدان دیگر فروختند، در سمت مرز ایران فروختند، دو ماه دیگر نزد دزدان ارومیه بودیم، هر روز شکنجه بود و تهدید بود که از خانواده تان پول بخواهید. یکی از همسفران ما، که برایش تیلفوناش را داده بودند که از خانوادهاش پول بخواهد، در افغانستان آدرس را فرستاده بود، بعد ماموران ایران آمد، ماموران ایران با ما همکاری نکرد، افغانی گفته ما را تهدید کرد، از کسانیکه پول نگرفته بودند، پول گرفت.»
هرچند ذکی حالا به دشواری توانسته به افغانستان برگردد، اما با دهها روایت که هنوز برایش آزاردهنده است، دشواریهای مسیر سبب شده تا او به دیگران نیز توصیه کند تا از رفتن به مسیر مهاجرتهای غیرقانونی خودداری کنند.