پس از سقوط جمهوریت بسیار دشوار است، باورکنیم که طالبان دوباره به میزگفتگوهای صلح برگردند. از برخی زاویهها که به این مسأله توجه شود، امیدی برای گفتگوهای صلح و ادامۀ روند دوحه میان طالبان و هر جناح دیگری در افغانستان و بیرون از آن تقریبا ناممکن به نظر میرسد.
طالبان حتا در زمان گفتگوهای دوحه با امریکا نیز تمایل چندانی به گفتگو با هئیت مذکرهکننده جمهوریت از خود نشان نمیدادند و گفتگوهایی هم که آغاز شد، به باور بسیاری از اعضای گروه گفتگوکننده در فضای سرد و به دور از جدیت لازم از سوی طالبان برای پایان بخشیدن به بحران افغانستان دنبال میشد؛ گویا طالبان به صورت ناخواسته و در پی فشارهای جامعه جهانی و برخی کشورهای نزدیک به خود این گفتگوها را آغاز کرده بودند.
طالبان از همان زمان بر طبل پیروزی در جنگ میکوبیدند و ادعا داشتند که با رفتن سربازان خارجی نظام جمهوریت سقوط میکند.
متاسفانه این پیشبینی طالبان، خلاف باور عمومی با فرار رئیس جمهور غنی درست از آب درآمد و حالا که طالبان بیش از سه سال است قدرت سیاسی را در افغانستان در دست دارند، میتوان به صحت ادعای آنان بهتر پی برد.
البته این نکته را از نظر دور نداریم که چنین پیشبینیهایی به دور از قانون احتمالات هم نیست. میگویند یک مادر و پسر ادعا داشتند که هر دو منجم های قهاری اند. پرسیدند، چگونه؟ پسر گفت که من پیشبینی میکنم فردا باران خواهد بارید و مادرم پیشبینی میکند که نمی بارد. در این صورت اگر ببارد من درست گفتهام و اگر نبارد مادرم درست گفته است.
نظام خداداد جمهوریت که چهارستون اصلی آن به کمکهای نظامی و مالی غرب استوار بود با آن فساد گسترده و افراد بیبضاعت سیاسی چارهای جز فروریزی نمی توانست داشته باشد.
حالا که بیشتر از سه سال از سقوط جمهوریت پوشالی گذشته میتوان به خوبی عوامل شکست درونی آن را مشاهده کرد. جالب این می بود که نظام جمهوریت با آن همه ندانمکاری های مسؤلاناش به حیات خود ادامه میداد.
اما حالا پس از این که طالبان قدرت را از راه نظامی و یا توطیه در افغانستان به دست آورده، چرا باید به آغاز دوباره گفتگوهای صلح امیدوار باشیم؟
پاسخ این پرسش را باید در درون یک سری معادلات و مولفههایی جستجو کرد که واقعیت امروز طلبان را به تصویر میکشند.
طالبان پیش از داشتن قدرت سیاسی و طالبان پس از رسیدن به قدرت سیاسی دو بحث جداگانه و تا حدی نامتجانس اند. هر گروه نظامی پیش از رسیدن به قدرت سیاسی جلوه و برآمد خاص خود را دارد که بیشتر از همان فضای نظامیگری، تحکم، عدم مسؤلیت و بسیاری از چیزهای دیگر نشأت میگیرد.
اما وقتی همین گروه قدرت سیاسی را در یک کشور به دست گرفت به صورت ناخواسته مجبور میشود که در برابر برخی از خواستههای خود صبوری پیشه کند و برخی ها را نیز اگر دور نریزد مورد بازبینی و اصلاح قرار دهد. طالبان دقیقا در چنین موقعیتی قرار گرفته اند، چگونه؟
نسل معترض
طالبان زمانی که برای بار دوم قدرت سیاسی را در دست گرفتند، با جامعهای رو به رو شدند که دچار تغییرات گسترده در تمام عرصه ها شده بود.
افغانستان سال ۲۰۲۱ با افغانستان سال ۱۹۹۵ کاملا فرق میکرد. افغانستان سال ۲۰۲۱ نه تنها در عرصه بازسازی و نوسازی دگرگون شده بود، که نسل تازهای را در دامن خود پرورده بود که مطالبات و خواستهایی خود را میتوانست بیان کند و برای آن ها تلاش ورزد.
هر چند که هنوز باور اصلی برآن است که سنتزدگی و سیطره اتوریته مذهبی همان گونه که در بیست سال گذشته کاهش نیافت، حالا هم به همان شدت بر این کشور سایه افکنده استٰ ولی در کنار آن واقعیت های دیگری نیز زمینه رشد و بالندگی پیدا کرده اند.
بیرون شدن صدها زن و دختر بازمانده از آموزش و کار به خیابانها و بلند کردن صدای اعتراض نمونه روشن آن است. شاید گفته شود که نقش مردان در این میان چه بود؟ نکته ظریف همین جاست که مردان هرچند به نسبت زنان از صحنه غایب هستند ولی بدون شک در عقب صحنه حضور پررنگ دارند.
طالبان در برابر خواستها و مطالبات نسل جدید افغانستان تا چه زمانی میتوانند تاب آورند؟ از سوی دیگر طالبان پیش از به قدرت رسیدن مسؤلیت یک کشور را به عهده نداشتند که در آن تنوع فرهنگی، قومی، زبانی و حتا مذهبی وجود دارد.
حالا این جامعه به عنوان واقعیت در برابر طالبان قرار گرفته و مجبوراند که با آن از درتعامل و مدارا برخورد کنند. شاید هنوز تمکین و مدارای لازم و آن گونه که انتظار میرود از طالبان دیده نشده، ولی بدون شک در آینده طالبان راهی به جز از شکیبایی و مدارا نخواهند داشت.
طالبان با وارد کردن فشار بیشتر بر جامعه عمرسلطۀ خود را کوتاه میکنند. هر چند که این موضوع را رهبری طالبان به درستی فهم نکرده است. دوگانگی در اجرای فرامین رهبری نشان از آن دارد که در برابر قشر متحجرتر طالبان، کسانی از خودشان حاضر به پذیرش این فرامین و احکام نیستند. گزارشهای بسیاری حکایت از آن دارند که تمام مادههای فرمان امر به معروف رهبری طالبان در بسیاری از شهرهای افغانستان اجرا نمیشوند. همین بحث گرفتن تصویر و یا دیدار با زنان از سوی بسیاری از مقامهای طالبان زیر پا میشود
فشار جامعه جهانی
فشارهای جامعه جهانی برطالبان و عدم به رسمیت شناسی آن ها مورد دیگری است که آنها برای مدت طولانی در مقابل آن نمیتوانند مقاومت کنند.
هرچند برخی کشورها تلاش کردهاند که روابط خود را با حاکمان فعلی افغانستان گرم نگه دارند، ولی همین کشورها نیز نسبت به عملکرد طالبان نگاه انتقادآمیز دارند و از به رسمیت شناختن آن تا فعلا ابا ورزیده اند.
طالبان تلاش میکنند، نشان دهند که فشارهای جامعه جهانی برآن ها تاثیر چندانی نداشته و در آینده هم نخواهد داشت، ولی واقعیت امر این است که فشارهای جامعه جهانی کارساز بوده و آنها را به شدت سراسیمه و دچار بحران درون گروهی کرده است. موردی که طالبان سخت تلاش دارند از چشم دیگران و به ویژه رسانهها به دور نگه داشته شود.
گزارشها نشان میدهند که میان سراج الدین حقانی، وزیر داخله و ملا یعقوب، وزیر دفاع با رهبری طالبان اختلاف دیدگاه های اساسی به وجود آمده است. این نوع اختلاف ها سبب شده که رهبر طالبان که در قندهار زندگی و فعالیت دارد نسبت به آینده خود نگران شود. او به همین دلیل لشکر چهل هزار نفری از میان اقوام و نزدیکان خود برای تامین امنیتاش ایجاد کرده است.
برگشت دونالد ترمپ به قدرت هم میتواند در نگرانی طالبان نقش داشته باشد. طالبان از سیاستهای نامشخص و گاه ناگهانی ترمپ هراس دارند و شاید به همین دلیل پیروزی او را در انتخابات امریکا در همان روزهای نخست تبریک گفتند.
تردید نسبت به آینده
طالبان آینده خود را چندان روشن نمی بینند. این به ویژه در اعمال خواستههای جامعه جهانی، نگرانی کشورهای همسایه از پیامدهای حضور طالبان در قدرت و حل چالش های داخلی خود را نشان داده است.
طالبان تا به امروز کمتر در عملی کردن خواست های جامعه جهانی موفق بودهاست. تروریزم و قاچاق مواد مخدر هنوز نگرانی عمده جامعه جهانی از افغانستان است که با حضور طالبان میتواند چند برابر شود.
البته جامعه جهانی خواستهای مشخص حقوق بشری و از جمله کار و آموزش زنان و ایجاد حکومت همه شمول هم از طالبان دارد.
همسایههای افغانستان نیز نگرانیهای خود را از طالبان می توانند داشته باشند. چین نسبت به فعالیت ایغورها نگران است. ایران در کنار مشکل حقآبه، سیاست های طالبان را در برابر خود دوستانه نمی داند.
کشورهای آسیای میانه که عمدتا در مرزهای شمالی افغانستان موقعیت دارند، به شمول روسیه که از بازیگران اصلی در منطقه است از نفوذ اندیشههای تندروانه مذهبی به کشورهای شان و گسترش دامنه فعالیت های گروه های تندروی چون داعش به قلمرو شان می هراسند.
پراکندگی میانگروهی
پراکندگی میان گروهی از دیگر مواردی میتواند باشد که طالبان را مجبور به تمکین در برابر خواستهای جامعه و نیروهای خواهد ساخت که به عنوان مخالفان سیاسی شناخته میشوند.
تجربه نشان داده که کمتر جناحی درافغانستان بر اریکه قدرت نشسته، که با پراکندگیهای درونی روبهرو نشده باشد. حزب دموکراتیک خلق که در اواخر دهه ۱۹۷۰ و سال های ۱۹۸۰ در قدرت سیاسی قرارداشت به دلیل پراکندگیهای میان حزبی و جناحی به ورطه سقوط رسید. تجربه دیگر کشورها نیز که با حکومت های مشابه اداره میشدند، چنین چیزی را نشان میدهند. می گویند قدرت شر است و قدرت مطلق شر مطلق. حاکمیت های توتالیتر که در قرن بیستم شاهد ظهور آنها در بخشهای از جهان بودیم با داشتن بیشترین قدرت سیاسی به ورطه سقوط افتادند. برخی از اندیشمندان دانش سیاسی این پرسش را مطرح میکنند که آیا قدرت انسان ها را فاسد میکند؟ و یا انسانهای فاسد جذب قدرت میشوند.
بریان گلاس که در این مورد کتابی نوشته به نام« قدرت و فساد» به این باور است که میان قدرت و فساد رابطه دوسویه وجود دارد. به باور او هم قدرت میتواند به فساد بینجامد و هم میتواند انسانهای فاسد را جذب خود کند.
پس میتوان نتیجه گرفت که برگشت به مذاکرات دوحه که حالا ورد زبان بسیاری از مخالفان طالبان هست، چیزی ناممکن به نظر نمیرسد. مخصوصا در کشوری مثل افغانستان که در چهل سال گذشته همواره شاهد سقوط و برگشت قدرتهای مختلف بوده است.
امیر نیک آئین از روزنامه نگاران افغانستان است که مقالات و نوشته های زیادی از او در داخل و خارج از کشور نشر شده است.
مسئولیت محتوای مقالههایی که در بخش دیدگاه وبسایت آمو منتشر میشوند به دوش نویسندگان آن است.