طالبان از قدرت کنار میروند؟ چه زمانی؟ چه گونه؟ این پرسشها ذهنهای زیادی را به خود مشغول داشته و بیگمان کنار رفتن و یا کنارزده شدن طالبان از قدرت میتواند رؤیای بسیاری ازکسانی باشد که در داخل کشور زندگی سختی را تجربه میکنند.
این تعداد افراد، کم نیستند. مگر از ۱۵ اگست ۲۰۲۱ تا به امروز به چه تعداد افراد، که حاکمیت طالبان را نمیتوانستند برتابند، موفق به رسیدن به سواحل امن شدهاند؟ این تعداد حتا درصد کوچکی از جمعیت کشور را در برنمیگیرند.
نجات یافتگان فاجعه افغانستان آن قدر نیستند که حتا تعداد قابل محاسبه پنداشته شوند. هنوز میلیونها انسان در داخل افغانستان زندگی میکنند که منتظر راهی برای فرار و نمودارشدن روزنۀ امید برای فردای خود و فرزندان شان هستند.
گاهی که برخی از سران جمهوریت میخواهند با الفاظ سطحی سپردن حاکمیت به طلبان را توجیه کنند، توجیههای شان چنان کممایه جلوه میکنند که انسان به حیرت فرومی رود. گویا این افراد مغازهیی داشته اند که فروپاشیده و یا دچاربحران شده و هیچ کسی مگر خودشان زیانمند نشده اند.
اما وقتی به وضعیت میلیونها انسان جامعه افغانستان توجه شود، آن گاه واقعیت بحران حدود و ثغور خود را نشان میدهد.
به همین دلیل همواره بحث کنار زده شدن و یا رفتن طالبان از قدرت ازهمان نخستین لحظات حضور این طالبان براریکه قدرت بحثی جدی و مورد توجه بوده است. اما چه دلایلی وجود دارد که طالبان در قدرت خود را نگه دارند؟ آیا مبنای محاسباتی دقیقی برای بقای آنان وجود دارد؟ به نظر میرسد که چند عامل سبب شده که گمانیزنیها برای تحکیم قدرت طالبان را موجه نشان دهد. این عوامل و مولفهها میتوانند براساس ارزشمندی خود چنین رده بندی شوند:
۱. عملکرد بد ده سال اخیر نظام جمهوریت
در ده سال پسین جمهوریت، چنان آشوبی بربدنه آن مستولی شد که تقریبا تمام امیدها برای اصلاح آن را نزدیک به صفر کرد. سران جمهوریت نتوانستند از چنگال روزمرگی، دروغگویی، فساد و بدنام سازی نظام خود را بیرون کنند. آشوب به وجود آمده در درون جمهوریت که از شخص اول ارگ تا رده های خیلی پایین آن گسترش یافتهبود، جمهوریت را به نظامی فاسد، به درد نخور و غیرمردمی در چشم شهروندان بدل کرد.
۲. نبود جریان و طیف منسجم مخالف
طالبان درعین حال که مخالفان زیادی دارند ولی مخالفان چندانی هم ندارند. چون مخالفان طالبان زیر یک چتر و یک تشکیلات منسجم و قدرتمند عمل نمیکنند که قابل سنجش در تغییرات آینده به شمار روند. گروهها و افراد مختلفی در خارج از کشور دم از مخالفت با طالبان میزنند و حتا موفق به ایجاد حزب و سازمان شده اند ولی این احزاب و سازمان ها تا به حال از گفتگو با خود و در برخی موارد چانه زنی های عبث در فضای مجازی کار بیشتر و امیدبخشی صورت نداده اند.
۳. ناامیدی از قدرتهای خارجی
مهدی اخوان ثالث(امید) شاعر بلند آوازه در شعر معروف و زیبای ” نادر یا اسکندر” که به وضعیتی نظیر وضعیت فعلی افغانستان اشاره دارد، می گوید:
باز می گویند: فردای دگر/ صبرکن تا دیگری پیدا شود
نادری پیدا نخواهد شد، امید/ کاشکی اسکندری پیدا شود
چشم امید داشتن به کمک قدرتهای بیرونی( اسکندر) برای تغییر در کشورهای نظیر افغانستان در امروز آنها ریشه ندارد. این امید ریشه در وضعیت سیاسی، جغرافیایی و فرهنگی دیرینه این گونه کشورها دارد. کشورهای که خود برای بقا و در دست گرفتن سرنوشت حال و آینده شان نمیتوانند با خود به توافق برسند؛ هرچند در ظاهر امر همواره از خودارادیت، وحدت ملی، استقلال و مبارزه با بیگانگان سخن میگویند. اما در اصل کمتر انتظاری از خود برای تغییر و بنیاد نهادن نظامی استوار و مبتنی بر خواست همگانی نشان میدهند. پس از سقوط نظم جمهوریت چشم داشت از سوی قدرت های بیرونی برای نجات کشور بسیار کم رنگ شده است. چرا؟ چون کارنامه اسفناک دو ابرقدرت، اتحادشوروی سابق و امریکا، را هنوز مردم فراموش نکرده اند.هر چند برخی ازسیاست گران پیشین هنوز در پی اقناع قدرت های بزرگ چون امریکا برای ایجاد تغییر درافغانستان هستند، اما در داخل افغانستان این امید و انتظار دیگر به پررنگی گذشته نیست و اکثریت مردم به این نتیجه رسیده اند که قدرت های بزرگ با آن که به صورت برق آسا میتوانند تغییر ایجاد کنند ولی به پایداری آن هیچ امیدی نیست.
۴. پراکندگی درونی جامعه
جامعۀ افغانستان به شدت جامعه پراکنده وجزیرای است. همان گونه که مناطق مختلف این کشور با یکدیگر رابطهای چندانی ندارند به همان میزان مردم آن نیز ازعدم انسجام درونی و ارگانیک رنج میبرند. این موضوع سبب میشود که کمتر به صورت جمعی توافقی در حوزه عمومی شکل بگیرد.
۵. کاهش اعتماد مردم به تغییر
از آسیبهای کلان جمهوریت در ده سال آخر آن باید به ایجاد بیاعتمادی در تغییر و اصلاح جامعه سخن گفت. جمهوریت متاسفانه کارنامۀ بدی در ایجاد باورعمومی برای تغییرات از خود بروز داد. مردم می پرسند چه فایده وقتی تغییراتی که به بهای کلان به دست می آیند، پایدار نیستند؟ چه فایده که تغییرات به صورت برق آسا میتوانند نابود شوند.
۶. امید به تغییر حاکمان فعلی
یکی از مولفههای که گمانه زنی برای بقا و تحکیم حاکمیت طالبان را به وجود آورده است، امید تغییر در رویکرد و عملکرد افراد و در کل حاکمیت طالبان است. این موضوع که طالبان تغییر کرده اند و دیگر آن گروه حاکم قبل از سقوط شان به دست ائتلاف مبارزه به تروریزم، نیستند، نخست از سوی امریکاییها در زمان گفتگوهای دوحه تقویت شد. هرچند که شمار زیادی آن را شایعهای بیش برای موفقیت گفتگوهای دوحه نمیدانستند ولی در میان جامعه و به ویژه مردمی که کمتر از پستی و بلندی های سیاست چیزی درک می کنند، این امید را به وجود آورد که طالبان امروزی طالبان دهه نود نیستند. طالبان با آن که در بیشتر از سه سال حاکمیت دوباره خود بر افغانستان نشان داده اند که حتا میتوانند خشنتر و بدتر از گذشته نیز باشند ولی همچنان این امید در میان مردم عادی محو نشده که طالبان تغییرپذیر اند.
۷. فقر و از رمق افتادگی جامعه
فقرگسترده جامعه دیگر عامل مهم برای ایجاد ذهنیت بقای طالبان در قدرت میتواند به شمار رود. خلاف دیدگاه رایج که فقر باعث طغیان و شوریدن انسانها علیه حاکمیتها میشود، دراین یک مورد استثنایی خلاف آن عمل کرده است. یعنی فقر و از رمق افتادگی جامعه سبب شده که کمترکسی به تغییر وضع موجود به عنوان گزینه رهایی بخش فکر کند. اکثریت جامعه که در فقر زندگی میکنند توان اندیشیدن به آن چه که اتفاق افتاده را تقریبا از دست داده اند و برای شان دیگر مطرح نیست که کی و چگونه حکومت می کند. به گفته دوستی هنوز وقتی از مردم عادی افغانستان بپرسی از شرایط راضی هستی، به آرامی می گوید” همی اسلام حکومت کند”. دوستم می گفت نمی فهمد مردم به طعنه این جمله را می گویند و یا واقعا برایشان همه چیز عادی شده است.
۸. بسنده کردن به برخی اقدام های طالبان
طالبان با همه کاستی ها حکومتی و برخوردهای ظالمانه شان با مردم، اما تلاش های برای برقراری نظم اجتماعی و کاهش جرایم در سطح کشورانجام داده اند. این تلاشها هرچند کافی و عمیق نیستند ولی حداقل سبب رضایت نسبی در سطح عمومی شده است. مثلا از میزان دزدی ها و آدم ربایی های مسلحانه در شهرها کاسته شده و به گونهیی امنیت در راه ها و شاهراهها به وجود آمده است. حالا هرچند اکثریت میدانند که در بسیاری از موارد عامل اصلی ناامنیها در گذشته خود طالبان بودند.
۹. سرکوب مخالفان و منتقدان
طالبان مخالفت و حتا انتقاد را برنمی تابند. آنها خود را در موقعیت و جایگاه نقد و مخالفت نمی بیند و از آن جایی که حربه قدرتمند شریعت را دربست در اختیار گرفته اند، خود را محق می انگارند که در برابر مخالفان ومنتقدان از شدید ترین برخوردها استفاده کنند و این موضوع نیز سبب شده که اکثریت جامعه وضعیت موجود را بی سروصدا تحمل کند.
این ها و شاید چندین عامل و مولفه دیگر سبب شده که فکر شود طالبان پروژه دراز مدت و پرچالش خواهد بود و به زودی ممکن نیست که از قدرت کنار زده شوند.َ
امیر نیکآیین از روزنامه نگاران افغانستان است که از وی در رسانهها مقالههای گوناگون نشر شده است.
مسئولیت محتوای مقالههایی که در بخش دیدگاه وبسایت آمو منتشر میشوند به دوش نویسندگان آن است.