جهان بر اثرِ ستیزۀ ایدئولوژیکی به چهار میخِ بلا کشیده شده است.
تری ایگلتون
در آمد:
ایدئولوژی مجموعهای از باورهای تزریق شده با شور و شوقِ عمل محورِ معطوف به ترکیبِ «گفتمان» و «قدرت» است. این اصطلاح برای نخستین بار توسطِ فیلسوف فرانسوی دستوت دِ تریسی ، در کتابِ «عناصر ایدئولوژی» به كار برده شده است. منظورِ تریسی از كاربرد این مفهوم، مطالعۀ آراء و فکرتها بود، اما به زودی این مقوله به معنای ایده هایی به كار برده شد كه توجیه خواست ها، رفتارها و باورهای گروه ها یا مجموعه ها را سرلوحۀ کارش قرار داد.
طرحِ «عناصر ایدئولوژی» دِ تریسی را، ناپلیون خطرناک دانسته و دارای بارِ منفی خوانده بود، این مفهوم در مکتوباتِ كارل ماركس نیز معادل با «آگاهی کاذب» و «توهمِ مفهومی» آمده است، مقولۀ که پس از او، متفكران بسیاری آن را در نوشته های شان به كار برده اند.
نخستین کسی که مفاهیمِ «ایدئولوژی و اتوپیا» را در چارچوبِ تحلیلی مشترک موردِ بحث قرار داد کارل مانهایم بود، ایشان انگاره های اتوپیایی را ناسازگار با واقعیت و متمایل به تأویل ویژه برای سلطۀ مفهومی میدانست، از همین رو مطرح کرده است «جهتگیریهای فراتر از واقعیت را باید اتوپیایی بینگاریم که، هرگاه به عرصة عمل در می آیند، میل دارند، نظمِ اشیاء و امورِ حاکم در زمان را، به طور جزئی یا کلی، از هم بپاشند.»
از نظر مانهایم تخیل اتوپیایی آدمیان را به گسست از سیستمِ موجود و حركت به سمتِ نوع جدیدی از جامعه ترغیب میكند، به گمان او «حالتِ ذهنی یا چگونگی اندیشه، هنگامی یوتوپیائی است كه با چگونگی واقعیت كه این حالت ذهنی در آن به ظهور میرسد ناهمساز باشد، این ناهمسازی همواره از این نكته هویداست كه چنین وضع ذهنیای در تجربه، در اندیشه و در عمل متوجه و معطوف به موضوعاتی است كه در موقعیت فعلی وجود ندارد.»
اتوپیا از نگاهِ جامعه شناسی معرفت مانهایم، همواره در تقابل با وضعِ موجود قرار دارد، اما برای درگیر شدن با آن وضع از برقراری رابطۀ دیالکتیکی با ایدئولوژی بهره میبرد، روندی که نشان می دهد: در هر عصری از میانِ جهان- زیستِ گروه های اجتماعی متفاوت، عقاید و ارزش هایی سر بر میآورند كه در بطنِ آنها تمایلاتِ برآورده نشده و خواسته های حداکثری قرار دارند، در این صورت نظامِ موجود، نامطلوب تلقی میشود و لزومِ از هم پاشی آن در کانونِ مهندسی اجتماعی آرمانگرایانه قرار می گیرد.
پل ریکور هرمنوتیسین مشهور فرانسوی نیز «ایدئولوژی و اتوپیا» را دو بیانِ متفاوت از گسترة “خیال اجتماعی “ دانسته است، از نظر وی اولی تخیل را در جهتِ حفظِ وضع موجود و دومی در جهتِ گذار از آن به کار میگیرد، بهمین سبب گسترۀ «خیال اجتماعی» دارای كاركردِ دوگانه است: حفظِ واقعیتِ موجود و گریز از آن؛ بنا بر آن ایدئولوژی نتیجة نخستین و اتوپیا برآیندِ دومین آن است، ریکور معتقد است:” ایدئولوژی ها، زمانی كه قصدِ حفظِ روابط موجود را داشته باشند و خواهان آن باشند تا این روابط را مشروع جلوه دهند، شكل روایی یا روایت گونه به خود میگیرند
این بدان معناست كه ایدئولوژی ها به صورت داستان هایی بیان می شوند تا از یک طرف اِعمال قدرتِ یا ارادۀ معطوف به آن را توجیه كنند و از جانب دیگر«هیچگونه نقد و سنجش را مجاز نشمارند»، در این فرایند، سوژه های سیاسی در بافتی از داستان های اسطورهگون قرار می گیرند و مجذوبِ آنها می شوند. این داستانها كه سوژهها در ساخت و پرداختِ آن ها نقشِ چندانی ندارند، ناخواسته آنها را در ورطۀ ایدئولوژی قدرت می اندازد، به گونۀ که گذشته را براساس تفسیرِ صاحبانِ قدرت بازیابی كنند و آینده را نیز بر همین مبنا پیشگویی نمایند. در حقیقت، ایدئولوژیها ظرفیتِ آن را دارند كه به هریك از گروه های اجتماعی تصویرهای بلند بالا ارائه دهند و شكاف میان ریشه و فعلیت آن ها را پر كنند، از این رو، همۀ گروه های متضاد اجتماعی می توانند توجیهی برای پایگاه های اجتماعی شان در یک ایدئولوژی ویژه را پیدا کنند.
برای ایدئولوژی و اتوپیا میشود كاركردهایی قائل شد و در نهایت نشان داد كه افراطیترین كاركردِ این دو در نهایتِ امر درهمکنشِ جدی شان را بوجود می آورد، به عبارت دیگر اندیشۀ اتوپیایی در شكلِ افراطی به ایدئولوژی مبدل می شود و ایدئولوژی نیز محتوای اتوپیایی پیدا میکند، عملیۀ که از نظرِ ریكور با رجوع به كاركردهای دوگانۀ تخیل قابل توضیح است، برهمین مبناست که گسترۀ «خیال اجتماعی» میتواند هم نگاه به گذشته و نیزچارچوبی از خطوطِ آینده را ارائه کند، اگر واپسگرا باشد از آن ایدئولوژی پدید میآید و اگر واجدِ رؤیای آیندهنگرانه و واقعیت گریز باشد محصول آن اتوپیاست، این وضعیت نشان می دهد که ایدئولوژی و اتوپیا دارای ریشۀ مشترک (تخیل اجتماعی) اند وكاركردهای افراطی شان نیز قابلیت تبدیل به یكدیگر را دارند.
تحلیلگران این نکته را نیز مهم می پندارند که: چرا تحلیل ایدئولوژی، تحلیلِ موازی با اتوپیا را میطلبد؟، پاسخ این است که، سه كاركرد:
الف. تفسیر ویژه از واقعیتِ موجود
ب. مشروعیت بخشی سیاسی
ج. یکپارچهسازی اجتماعی
میانِ ایدئولوژی و اتوپیا مشترک اند، بدین ترتیب، ایدئولوژی در هر سه شكلِ یاد شده موقعیتِ گروه های اجتماعی هویت یافته از خودش را تقویت نموده و در هماهنگی با خواستِ قدرت به استمرار و پایداری آن میپردازد؛ در صورتیکه اتوپیا معطوفِ ناکجا آباد است و افكندنِ تخیل به خارج از واقع و در جای دیگر ( نامكان) را اساس قرار داده است، جایی كه اینجا نیست، مكانِ دیگر و از جنسِ«رؤیا» است، جایی که در آن، «نامكان» در توازی با «نازمان» قرار دارد و علاوه بر برونبودگی مكانی اتوپیا (مكانِ دیگر)، برونبودگی زمانی آن ( زمانِ دیگر) نیز به تصویر کشیده می شود.
تحلیلگران برای دركِ كاركردِ تكمیلی اتوپیا سه معنای آن در توازی با معانی ایدئولوژی اما از پایین به بالا را در نظر میگیرند:
الف: اگر ایدئولوژی وضعیتِ موجود را حفظ كرده و به آن تداوم می بخشد، اتوپیا عبور از آن را مطرح می کند؛
ب: اتوپیا بیانِ تمامِ قابلیتهای گروهی است كه خود را توسطِ نظمِ موجود سركوب شده می یابد؛
ج: اتوپیا نوعی خیالپردازی برای اندیشیدن به «دگربودگی» امرِ اجتماعی است.
ایدئولوژی و اتوپیا در واقع نوعی از تخیل سازنده و بازسازنده هستند، بدین ترتیب گسترۀ “خیال اجتماعی”، كاركردِ واقعیت گریز خود را تنها از گذرگاه اتوپیا، و كاركردِ حفظِ واقعیت را تنها از مجرای ایدئولوژی میتواند اجراء كند. اما این تمام مطلب نیست؛ چرا كه ما نمیتوانیم به گسترۀ «خیال اجتماعی» دست یابیم مگر از راه صورِ تحریف شده كه همان اَشكال وارونۀ هستند كه گئورگ لوكاچ آنها را ـ به پیروی از ماركس، «آگاهی كاذب»، کارل مانهایم«گرایش های سرمستانه» و دانیل بل « تزریقِ با اشتیاقِ اعتقادات»خوانده اند. لوکاچ تأکید میکند که ما نمیتوانیم قدرتِ خلاقِ تخیل را در دست بگیریم مگر اینكه نسبتِ انتقادی با این دو شكلِ از آگاهی كاذب برقرار كنیم، با توجه به این مطلب ما در اینجا به نقطۀ میرسیم كه ایدئولوژی و اتوپیا در آن مكمِل یكدیگر هستند، اما نه فقط به این دلیل كه در توازی با یكدیگر قرار دارند، بلكه از این جهت كه با یكدیگر در حالِ جابجایی و «مشروعیت بخشیدن به اقتدار در همه سطوح هویت اند، چیزی که ریکور ریشۀ آن را در جزم و فهمِ مطلق میداند و مردود می شمارد، چنانچه گفته است:«بحثِ فهمِ مطلق، افسانۀ دروغین و مسیرِ انحرافی است»و می باید از روی آن پرده برداشت و تنوعِ تأویلها که طنین افکنِ “کشفِ من در تو” و نفی جزمِ ایقان است را جدی گرفت، از همین رو است که تأکید می کند: «زندگی در عدمِ ایقان، هر چند دشوارتر است، اما بارها انسانی تر است».
با وجودِ اینکه “نفی جزم ایقان” به گونۀ جدی در برابرِ استدلالِ انتقادی ریکور از برای در هم تنیدگی “ایدئولوژی و اتوپیا” قرار گرفته است، اما برخی از تحلیلگران مطرح می کنند که ما همواره با اتوپیا سرو کار داریم، زیرا با توجه به لزومِ اندیشیدن به وضعیتِ بهتر، همیشه «بهتر» را بهگونة تعریف میکند که در نقدِ واقعیتِ موجود و در تقابل با آن قرار میگیرد و این مفهومِ ایدئولوژیک، با مفهومِ انتخاب های تاریخی رابطة تنگاتنگ دارد، چرا که رفتن از وضعیتِ موجود به سوی وضعیتِ مطلوب، همیشه مستلزم یک انتخاب تاریخی توسط کنشگران در سطوح مختلف، از خُرد تا کلان است، از همین رو كاركرد اساسی اتوپیا اعتراض به وضع موجود و فرا رفتن از آن است، در این صورت میتوانیم خود را از وضع موجود رها نموده، به «دیگر جا» بیفكنیم و ایدئولوژی را موردِ پرسش قرار دهیم، اما عكس آن هم صادق است؛ اگر قرار باشد برای عبور از غیبگویی تاریخی اتوپیا، منشِ افسونگرانۀ آن را در رابطه با مهندسی اجتماعی در برابر تعدیل قرار دهیم، از كاركردِ ایدئولوژیک برخوردار می شود و «هویتِ روایی» بخود می گیرد.
در حقیقت، ایدئولوژی از آغاز به صورتِ یك فراروایت رهایی ظهور می کند كه هدفِ عمدۀ آن انگار رهاساختنِ انسانها از فراروایتِ گذشته است، اما بعد ها، در مراحلِ ظهورِ عینی، خود تبدیل به فراروایت های سلطه گرایانه و سوژه ساز سیاسی میشود؛ به عبارت دیگر، ایدئولوژی كه به سلبِ استقلال و استحالۀ سوژۀ سیاسی میپردازد، تبدیل به روایتها و بازنماییهای كاذب از واقعیت و استقرارِ نوعی معنا برای جلوگیری از «گفتگوی آزاد»میشود، معنایی که سوژۀ سیاسی را به مصرف كنندة جازم آن مبدل میکند، اما این معنا به گونۀ متراکم میشود كه گویی سوژه شدن نسبت به ساختارهای سیاسی، ذاتی و باطنی است. در این روند سوژۀ سیاسی به گونة ساخته و پرداخته میشود كه تصور میكند خود در ساخت و پرداختِ خود نقش داشته است؛ به عبارت دیگر، این فرایند خود را به صورتِ امرِ طبیعی و نه اجتماعی و سیاسی بازنمایی میكند. در این جا سوژۀ سیاسی، از رهگذرِ زبانِ سیاسی و كردارهای گفتمانی، به ویژه كردارهای گفتمان سیاسی كه ظرفِ حاوی ایدئولوژی برای تقویتِ «برساختنِ هویت برای یکسان سازی» است، مرزگذاری های بنیادین میانِ «خودی» و «دیگری» را بهوجود می آورد و نوعی توهمِ «همه یا هیچ» را در برابرِ منطقِ كنش متقابل قرار میدهد، تمهید جدلیای که شرایطِ ساده سازی واقعیت و «مقدس شدنِ سیاست» را فراهم میکند و ستیزه های ناشی ازآن، جوامع انسانی را به «چهار میخ بلا» میکشد.
نتیجه:
پدیدار شناسی ایدئولوژی و یوتوپیا نشان میدهد که مفاهیم یاد شده پلیمیک و سرشار از جاذبه و دافعه اند، برخی بارِ منفی ادغام آن دو را برجسته می کنند و عدۀ دیگر از نقشِ انسجام بخشِ آنها سخن به میان می آورند، اما قدر مسلم این است که هردو مفهوم از نظرِ معرفت شناسی تمامیت خواه و تخیلی و به لحاظ رویکرد هژمونی پرور و سلطه گراست، ویژگیهایی که پیامد هایش تولید مفاهیم نقد ناپذیر و آرمانگرایی مبهم است.
تجربه نیز نشان داده است که آموزه های معطوف به یقین های خطا ناپذیر و کلان روایت به منظور برقراری مدینۀ فاضله همواره موجبِ تمامیت طلبی و گسترشِ عدمِ مدارا شده اند، فرایندی که بواسطۀ باورهای عمل محورِ معطوف به سلطه، ظرفیت های عقلانیت انتقادی را با چالش روبرو میکند و با تجویز خشونت جوامع انسانی را به«چهار میخ بلا» میکشد، بلایی که پایان اش را اصل قرار دادنِ «گفتگوی افقها و به رسمیت شناختنِ تفاوت ها»میسر میکند و بس.
توضیح ضرور:
در صفحه دیدگاه نوشتههای مبتنی بر نظریه و فلسفه تا حالا کمتر مجال نشر یافته بود. بیشتر نوشتهها معطوف به توضیح وضعیت موجود از منظر تحلیل سیاسی روزنامه نگارانه بودند. اما پس از این هرازگاهی، و نه همیشه، از این دست نوشتهها نیز خواهیم داشت. نظرما این است که نظریه سیاسی و فلسفی هرچند که روزمرگی تحلیل سیاسی محض را با خود ندارد ولی خواننده را به وجود بنیادین امر سیاسی و فلسفی راه میدهد. نظریه و معرفت شناسی نقدبنیاد این مجال را فراهم میکند که به بنیاد های تحولات و کنشها مورد پرسش قرار گیرند و در نهایت کمک کند که جامعه خردگرا شود.
سید حسین اشرق به عنوان نویسنده بیشتر به جنبههای فلسفی و معرفتی تحولات نظر دارد. از او مقالات، سخنرانیها و کتابهایی نیز نشر شدهاند، از جمله شش مقاله، فرهنگ واژههای سیاسی، هرمنوتیک و پایانناپذیری سلسلۀ تأویل و در آمدی بر فلسفه معاصر.
مسئولیت محتوای مقالههایی که در بخش دیدگاه وبسایت آمو منتشر میشوند به دوش نویسندگان آن است.