همسر وژمه در حکومت پیشین افسر پولیس بود، اما پس از آن که حکومت سرنگون شد او از ترس بازداشت از سوی طالبان افغانستان را ترک کرد. اکنون وژمه و پنج فرزندش تنها ماندهاند.
وژمه میگوید که همسرش در سال ۱۳۸۵ از آکادمی پولیس کابل فارغ التحصیل شد و تا هنگام سرنگونی حکومت پیشین در بخشهای مختلف وزارت امور داخله کار میکرد.
او میگوید: «امروز من و خانوادهام جایی برای زندگی نداریم. من در خانه یکی از دوستان با پنج فرزندم زندگی میکنم. طالبان در جستجوی همسرم هستند و او به ناچار کشور را ترک کرده است. من نمیدانم جرم او چیست، و چرا باید در خفا زندگی کند.»
وژمه با انتقاد از جامعه جهانی میگوید، آنچه را که طالبان نامش را «عفو عمومی» گذاشتهاند، وجود ندارد. جهان در برابر بازداشت و قتل نظامیان پیشین از سوی طالبان خاموش است و هیچ کسی برای نظامیان کاری نمیکند.
وژمه میگوید: «جهان منتظر چیست؟ چرا برای نظامیها کاری نمیکنند؟ فرزندان من به چه جرمی باید گرسنه و تشنه باشند؟ من نمیدانم زندگی وحشتناک ما تا چه زمانی قرار است اینگونه ادامه پیدا کند؟»
از ترس جان، پنهانی زندگی میکنیم
فیصل، یکی دیگر از نظامیان پیشین است که ۱۵ سال از عمر خود را در نیروهای نظامی کار کرده است و حالا در حالت بدی به سر میبرد.
او میگوید از یک سو نگران بازداشت از سوی طالبان است و از سوی دیگر بیکاری و ناداری باعث شده که مشکلات اقتصادی فشار زیادی به زندگی او بیاورد.
فیصل چهار فرزند دارد و همسر او بیماری قلبی دارد. او میگوید من خواهان عدالت هستم. «در زمستان امسال ما نه نانی برای خوردن داشتیم و نه سوختی برای گرم شدن. تمام نیروهای طالبان معاش میگیرند و ما از ترس جان پنهانی زندگی میکنیم.»
این نظامی پیشین تاکید کرد که طالبان میگویند که شما نظامیان پیشین هستید و در حکومت قبل عیش و نوش کردهاید و بس است.
این درحالی است که پس از سقوط جمهوریت نیروهای نظامی تعداد آنها بیش از ۳۰۰ هزار تن گفته میشود، از ترس جانشان پراکنده شدند. شماری از آنها دستگیر و شماری دیگر نیز جان خود را از دست دادند.
کودکان من شبها گرسنه میخوابند
قاسم ۲۹ سال دارد و یکی از نظامیان حکومت پیشین است، او میگوید که ۱۰ سال در صفوف نیروهای دفاعی نظام پیشین وظیفه اجرا کرده است.
او چهار فرزند دارد و آنها نانی برای خوردن ندارند.
قاسم گفت: «این همه سال در نظام خدمت کردم، حالا حتی نان هم نداریم. ما در خانهای کرایی زندگی میکنیم و کودکان من شبها گرسنه میخوابند.»
این نظامی پیشین با اشاره به این که حالا دیگر ما حق اجرای وظیفه نداریم و به جرم نظامی بودن بارها از طرف طالبان شکنجه شدیم افزود: «هیچ کس صدای ما را نشنید و نمیدانم زندگی را چگونه پیش ببرم، از دست تشویش برایم تکلیف روانی پیدا شده است.»
نظامیان پیشین درحالی از مشکلات خود در حضور طالبان سخن میگویند که این گروه عفو عمومی صادر کرده است. با این حال گزارشهای متعددی از قتل و شکنجه سربازان و کارمندان پیشین نیروهای امنیتی منتشر میشود.
نیروهای پیشین امنیتی از بازداشت، انتقامگیری و شکنجه از سوی طالبان شکایت دارند و میگویند که آنان به بهانههای مختلف علاوه بر مجازات، تحقیر و توهین میشوند و از ترس بازجویی مجدد و قتل، لب به سخن نمیگشایند و از ابراز نظر رسمی خودداری میکنند.
زنان و مردانی که در دوره جمهوریت به عنوان نیروهای امنیتی به مردم خدمت میکردند، میگویند که به دلیل نگرانی از جان خود و اعضای خانوادههایشان به کشورهای همسایه پناه بردهاند. آنهایی هم که در کشور ماندهاند با مشکلات و دشواری زیاد به صورت مخفیانه زندگی میکنند.
اکثر این افراد جوانانی هستند که در ردههای مختلف نظامی عضو ارتش فروپاشیده افغانستان بودهاند و از اینکه سالها در افغانستان خدمت کردند و حالا توجهی به آنان نمیشود.