در ادامه روایتها از مسیر مهاجرتهای غیرقانونی؛ یکی از قربانیان مهاجرتهای غیرقانونی با نام مستعار ستاره از دشواریهای موجود در اردوگاههای شبکههای قاچاق انسان میگوید.
این قربانی که با آمو گفتوگو کرده است، روزها را در این مسیر گرسنه سپری کرده و در ادامه مسیر مهاجرت غیرقانونی ناگزیر شده که برای چندین ساعت با پای پیاده از مسیرهای کوهستانی و دشوارگذر عبور کند. او از دشواریهای بیشتر مسیر در این گزارش روایت کرده و از دیگران نیز خواسته که به مسیر مهاجرت غیرقانونی نروند.
مهاجرتهای غیرقانونی و دشواریهای این مسیر، روایتهای ناگفته شده و یا کمتر گفته شده قربانیان این مسیر.
او با همسراش و دیگر عضوهای خانواده، اقدام به مهاجرت غیرقانونی کرد. ستاره و خانوادهاش به مقصد ایران مهاجرت کردند.
ستاره و خانوادهاش نخست به نیمروز انتقال داده شدند و دو روز را با دشواری در یکی از اردوگاههای شبکههای قاچاق انسان سپری کردند.
او گفت: «دو روز در ولایت نیمروز باقی ماندیم. نه نان بود، نه آب بود؛ نهجای بودوباش. هیچ امکاناتی آنجا وجود نداشت، بعد بهطرف پاکستان حرکت کردیم.»
از نیمروز مقصد بعدی برای ستاره و خانوادهاش، پاکستان گفته شد. ستاره تاکید دارد که با گذشت هر ساعت، دشواریهای مسیر سنگینتر و پیچیدهتر میشد.
ستاره افزود: «در مسیر راه پاکستان ما خیلی دشواریها را کشیدیم، در یک موتر ۱۵ تن را جابهجا کردند، بسیار شرایط سخت بود، حالت دشوار، هوا بهحدی گرم بود که موها و پوست سر من دچار شاریدگی شده بود.»
یکی از بخشهای مسیر بهگفته ستاره عبور از بلندیهای بخشهای کوهستانی بود که باید ساعتها پیاده این مسیر طی میشد و با خطر افتادن از بلندی بود.
ستاره میگوید: «در پاکستان انبوه مردم بود، فکر میکردی، تمام افغانستان ایران میروند، مردم در شرایط سخت و ناخوش و بد بهسر میبردند. دشواری در این منطقه بهحدی بود که مردم همه وسایل خود را دور میانداختند، چون انتقال نمیتوانستند. فقط یک لباس با یک بکس را با خود میگرفتند، در مسیر که پیاده میرفتیم، که بلند و کوه بود، حتا پای تان لغزش پیدا میکرد، حتا بهحدی بود، فردی میافتاد، زنده نمیماند.»
ستاره میگوید، گرسنگی و تشنگی به پیچیدگی و دشواری مسیر بیشتر از بیش میفزود، اما آنچه برایش تکاندهنده تمام شده وضعیت بودوباش در اردوگاههای شبکههای قاچاق انسان بوده، که در آن مهاجران بهگفته او، بههیچ خدمات مورد نیاز دسترسی ندارند.
ستاره میافزاید:«ما بیشتر از ۱۲ ساعت پیاده روی کردیم و حتا پاهای ما آبله کرده بود که راه رفتن برای ما سخت شده بود. حداقل برای خودم، آب نبود، غذا هیچ نبود، اگر پیدا هم میشد؛ نانهای خشک شده که قابل خوردن نبود.
بسیار بهسختی و جنجال ما تا اردوگاههای که میرفتیم، در اردوگاههای که ما میرفتیم، اصلا انسان آنجا زندگی نمی توانست ولی ما را میبردند، بعد قاچاقچیان تبدیل میشدند، و ما را دست به دست می ساختند، تا بهمقصد برسیم.»
ستاره تاکید دارد، که هرچند دهها چالش و دشواری را تجربه کردند، تا اینکه به ایران برسند و شاید زندگی بهتر با امکانات خوب در انتظار آنان باشند؛ اما دشواریها در ایران هم برای مهاجران غیرقانونی کمتر نبوده، از وضعیت بد شغلی تا چالش محل بودوباش.
ستاره میگوید: «در کار و وظیفه اصلا افغانیها را نمیگرفتند، میگفتند به ما اجازه داده نشده که افغانیها را بگیرید، بسیار زیاد وضعیت بد بود. خانه نداشتیم، جای بودوباش نبود. حتا شبها را در جادهها سپری کردیم، بهخاطری که جای بودوباش نداشتیم.»
سرانجام بهدلیل اینکه، همسر ستاره از سوی پولیس ایران بازگشت اجباری داده میشود؛ ستاره نیز ناگزیر میشود به افغانستان باز گردد؛ او مسیر مهاجرت غیرقانونی را یک مسیر «دشوار و ناپسند» عنوان میدهد، از دیگران نیز انتظار دارد تا این مسیر را انتخاب نکنند.
ستاره به آمو گفت:«پیام من بر کسانیکه غیرقانونی میخواهند از افغانستان بیرون شوند، هیچ وقت همچون تجربه را انجام ندهند، تجربه نکنند، شرایط راه و مسیر بسیار دشوار است، حتا به اندازه است که پاسبانهای که در مرزها است افراد را ازبین میبرند. به اینها قاچاقبران میگویند شما با شتاب حرکت کنید که از دست اینها نجات پیدا کنید، آنها هم مستقیم بالای شان فیر میکنند و آنها را از بین میبرند.»
سالها میشود، بهگفته قربانیان مهاجرت غیرقانونی، «فقر اقتصادی، بیکاری، تحولهای سیاسی» برخی مردم افغانستان را در مسیرهای مهاجرت غیرقانونی دنبال یک زندگی بهتر و لقمه نانی سرگردان ساخته؛ اما تهدیدها و چالشها در این مسیر هزاران روایت را رقم زده که هر کدام «درد و ناگزیریهای» خود را دارد.