افغانستان

دشواری‌های مهاجرت غیرقانونی؛ روایت تلخ یک قربانی

صابر (با نام مستعار)، قربانی مسیر غیرقانونی مهاجرت

یکی از قربانیان مهاجرت‌های غیرقانونی می‌گوید که در مسیر مهاجرت غیر قانونی از گرسنگی تا کار شاق اجباری را تحمل کرده است.

این قربانی مهاجرت غیرقانونی که با نام مستعار صابر با آمو گفت‌وگو کرده، چشم‌دید خود را از مسیر مهاجرت‌های غیرقانونی و این‌که چه‌گونه این مسیر به کارشاق اجباری می‌انجامد، روایت کرده است.

او باتوجه به‌دشواری‌های که تجربه کرده برای دیگران پیام می‌دهد که در مسیر مهاجرت‌های غیرقانونی پا نگدارند.

روایت دردناک از دل مسیر

یکی از مهاجران غیرقانونی که به «مسیر مرگ» شهرت دارد، با نام مستعار صابر با آمو گفت‌وگو کرده است.

او با ده‌ها چالش با عبور از بیابان‌های سوزان و ریگ‌زار با پنج تن دیگر از دوستانش در مسیر پرماجرای مهاجرت غیرقانونی پا گذاشت. اما دشواری‌ها مسیر همه آنان را پراکنده ساخت. صابر می‌گوید که دشواری‌های مسیر او و دوستان‌اش را به‌جایی رسانده بود، که نه مجال برگشت به افغانستان بود و نه فرصت رفتن به‌سوی مقصد یعنی تهران، پایتخت ایران.

صابر به آمو می‌گوید: «زیاد نفر‌ها را داخل یک موتر می‌انداختند. داخل همان صندوق عقب موتر پنج نفر انداخته بودند،  یک‌تن از رفقای من، ضعف کرده بود. من گفتم رفیق ما ضعف کرده، اگرمی‌شود، ما نمی‌رویم ایران نمی‌رویم،برمی‌گردیم افغانستان این گپ را که ازمن شنید، من را زیاد لت‌وکوب کرد. بعد رفیق خود را کشیدم ازآن‌جا، از صندوق عقب موتر، دوباره می‌خواست او را نیز آن‌جا بگذارد، گفتم او بی‌هوش شده نمی‌تواند، حرکت کند، حتا این‌جا هوا نیست. بعد رفیق‌ام را نیز لت‌وکوب کرد، پایش شکست و در آخر از آن‌جا هم به نوعی توانستیم خود را نجات دهیم.»

گروه از مهاجران در مسیر راه.

صابر هنوز از این دشواری رهایی نیافته بود که در قم ایران، در دام کارشاق اجباری افتاد. او روزها با گرسنگی و تشنگی سرگرم کار اجباری بوده است.

صابر می‌گوید: «بعد ازاین‌که به قم رسیدیم، همه پراکنده شدیم، هرکس به هرکجا که مقصدش بود می‌رفت. مقصد ما تهران بود کمی راه‌اش دور بود، بعد آن‌جا نفر کم‌بودی کرد، سرما کار می‌کرد کار ساخت دیوار و خانه.  کار با سمنت این‌چنین موردها را انجام می‌دادیم. ما پانزده روز آن‌جا، به‌عنوان یک مردکار یا کارگر، کار کردیم، گرسنه بودیم. نان باقی‌مانده خود را می‌داد. اگر دل‌ش نمی‌شد، همان را هم نمی‌داد و اگرآب خواسته بودیم. آن‌جا آب غیرصحی بود، می‌گفت از آن آب بنوشید.»

صابر می‌گوید که این تنها قم نبود؛ در دیگر بخش‌های ایران به‌شمول تهران، نیز گواه بوده که مهاجران غیرقانونی در شرایط بد کاری به‌سر می‌بردند. صابر وقتی به‌تهران می‌رسد، در یک هوتل سرگرم کار می‌شود. به‌گفته صابر، مالک این هوتل یکی از مهاجران غیرقانونی افغانستان را فقط در بدل سه‌وقت نان، به‌کار اجباری گرفته بود.

او از کارش در این هوتل نیز چنین روایت می‌کند: « یک کارگر دیگر از من پرسید قاچاقی هستی یا پاسپورتی، من گفتم، با پاسپورت آمدم، اگرچه قاچاقی رفته بودم بعضی از مشکلات را می‌فهمیدم، گفتم من با پاسپورت آمدم، اسم خود را هم یک چیز دیگر گفتم باز چند مدت همرای او کار کردم، دیدم همان اخطارهایی که صاحب کار به او می‌دهد، برای من می‌دهد، می‌گوید، این کشور خودت نیست. این کشور ماست، هرچیزی‌که ما می‌گویم همان می‌شود، وقت کاری هم، از ساعت شش صبح است تا دوازده بجه شب، تو برای ما کار می‌کنی.»

صابر که با ده‌ها چالش و به‌گفته خودش به‌بهای جان خود را به‌ایران رسانده؛ دوباره از سوی پولیس ایران برگشت اجباری داده می‌شود. او حالا در افغانستان است؛ اما با روایت‌ها و چشم‌دیدهای آزاردهنده از مسیر مهاجرت غیرقانونی. در میان همه روایت‌ها و چشم‌دیدها؛ می‌گوید، این یکی برایش نهایت آزاردهنده تمام شده، تاکید دارد که سخت‌ترین جای مهاجرت غیرقانونی آن‌جاست که یک فرد حتا از خود دفاع نمی‌تواند، چه برسد به دوستان‌اش، بازوی شود برای هم‌سفران‌اش.

صابر می‌گوید: «بعد از چند ساعت ما رفتیم همراهی همسر او خانم، دیگرمسافران هم بودند، وقتی رفتیم، این زن گریه می‌کرد، سرانجام همسرش پرسان می‌کرد به‌خاطر چی گریه می‌کنی، ولی برای ما نگفت که به او تجاوز شده، ولی من مطمئن بودم به او تجاوز شده بود، چون به یک موتور می‌شد سه نفررا هم انتقال داد، اما او را انتقال نداد، پاکستانی مرد (همسر) این خانم را لت‌‌وکوب کرد، با زور او را انداخت، خودش را انتقال داد، همرای طفل‌اش انتقال داد، بسیار گریه می‌کرد.»

صابر مهاجرت غیرقانونی را به‌مثابه «خودکشی» می‌داند. او می‌گوید، آن‌چه در این گزارش گفته گوشه کوچک از روایت‌های آزاردهنده مسیر مهاجرت غیرقانونی است. صابر تاکید دارد باتوجه به‌آن‌چه که در مسیر مهاجرت غیرقانونی دیده از همه می‌خواهد؛ هیچ‌گاهی به شبکه‌های قاچاق انسان اعتماد نکنند، و مسیر مهاجرت غیرقانونی را انتخاب نکنند.

صابرمی‌گوید: «پیام من به عموم جوانان این است که اول کوشش نکنند، قاچاقی بروند، چون قاچاقی رفتن خیلی مشکلات در پی دارد، جان باختن دارد، زخمی شدن، تشنه ماندن گرسنه ماندن و هم‌چنان گروگان ماندن ماه‌ها پیش قاچاقبران گروگان می‌مانند، و سرشان کار می‌کنند، کار شاق می‌کنند، به این خاطر گفتنی من برای جوانان این است که نروند، اگر مجبور می‌شوند، کار در افغانستان پیدا نمی‌شود، کار کرده نمی‌توانند، باز آن وقت قانونی بروند، می‌توانند، راحت بروند، و کار کنند، ویک لقمه نان حلال برای خود پیدا کنند.»

روایت صابر یکی از هزاران روایت از مسیرهای پرچالش و خطرناک مهاجرت‌های غیرقانونی است؛ اما سال‌ها می‌شود، برخی شهروندان کشور به‌گفته قربانیان مهاجرت غیرقانونی، به‌دلیل «فقر اقتصادی» و «بی‌کاری» این مسیر را که به مسیر مرگ شهرت دارد، انتخاب می‌کنند، در ادامه هم در دام شبکه‌های قاچاق انسان می‌افتاند؛ یاهم با ده‌ها دشواری دیگر رو به‌‌رو می‌شوند.