همینکه سه مسافر نوجوان را در منطقۀ مکلین پیاده کردم، آلارم اوبر به صدا درآمد. یک مسافر با نام زنانۀ عربی به فروشگاههای زنجیرۀ لیزبرگ میرفت. قبول کردم.
به محلی که موقعیتیاب (جیپیاس) نشان میداد رسیده بودم که مسافر پیام داد:
- به دروازه اصلی هوتل بیا
اما در آنجا هوتل دیده نمیشد. یک محلِ سرباز توقف موترها بود. تا من چیزی بنویسم، پیام بعدیاش که خلقتنگی از آن موج میزد، رسید:
– هلووووو! چرا جواب نمیتی؟؟؟
نوشتم:
- من به جایی که جیپیاس نشان میداد، رسیدم. اما اینجا هوتل نیست.
نوشت:
- برت گفتم که به دروازۀ اصلی بیا، چرا آنجا رفتی؟
متوجه شدم که از طریق پیام مشکل حل نمیشود. زنگ زدم. تماس را قطع کرد.
دوباره نوشت:
- هلووووو!
این رفتارش به نظرم توهینآمیز آمد خُلقتنگی او به من هم سرایت کرد.
نوشتم:
- ممکن است کمی محترمانه برخورد کنید؟ تلاش دارم شما را پیدا کنم.
نوشت:
- به این طرف جاده بیا، عقب این ساختمان بزرگ.
وقتی به آنجا رسیدم، دو خانم میانه سال را دیدم. هردو بکسهای سفری را به دنبال خود میکشیدند. خانم دومی، با کم حوصلگی مستقیم به سوی من آمد:
- وقتی من چیزی را توضیح میدهم، به این معنا نیست که «محترم» نیستم.
گفتم:
- من نگفتم شما محترم نیستین. گفتم لطفا محترمانه برخورد کنید. و اگر نمیخواهید، میتوانید همین لحظه سفر را کنسل کنید.
نگاهی تُندی به من انداخت و گفت:
- نیاز نیست.
در مسیر راه باهم عربی صحبت میکردند. چند قدمی از هوتل آنها دور شده بودیم که به یک لوحۀ بزرگ اشاره کرد و از من پرسید: این برَند چیست؟
راستش علاقه نداشتم وارد صحبت شوم و هم با آن برند آشنایی نداشتم، گفتم که نمیدانم.
بعد از چند دقیقه سکوت باز گفت:
- پیشتر فقط میخواستم راهنمایی کنم، هدفی دیگری نداشتم.
گفتم:
- مشکل نیست، این چیزها گاهی برای ما رانندهها اتفاق میافتد.
بعد پرسید:
- از کجا هستی؟
گفتم:
- افغانستان
گفت:
- در اینجا رانندههای زیاد را می بینم که از افغانستان هستن.
گفتم:
- بلی. و پرسیدم:
- شما از کجا هستین؟
گفت:
- عربستان سعودی
گفتم:
- خیلی خوب. در این اواخر در کشور شما تغییرات زیادی آمده
گفت:
- بلی، اما زیاد خوشحال نیستیم
گفتم:
- چرا؟
گفت:
- چون من دین خود را دوست دارم. نمیخواهم مردم زیاد «غربی» شوند.
گفتم:
- مثلا چطور؟
گفت:
- این کنسرتها، محافل مختلط زن و مرد، و رفع حجاب خوب نیستند.
گفتم:
- پس دولت شما برخلاف خواستهای شما عمل میکند؟
گفت:
- نه، باور کن ما دولت خودمان را دوست داریم، اما این تغییرات برایم خوشایند نیستند.
مسافر جوانتر پتلون و پیراهن سفید پوشیده بود و چادر نداشت، دوستش روسری کوچکی بر سر داشت.
گفتم:
- شما از اینکه زنان اجازه دارند چادر به سر نکنند، ناراحت هستین؟
گفت:
- بلی
در اینجا گویا متوجه شد این نظرش با پوشش فعلی خودش تناقض دارد.
گفت:
- من هم حالا سرم را نپوشاندهام، اما احساس میکنم کاری بدی میکنم.
گفتم:
- در سعودی چطور، در آنجا چادر میپوشی؟
گفت:
- بلی، من به فرهنگ خودم احترام دارم. اما در اینجا چادر نمیپوشم.
گفتم:
- خوب، این انتخاب شماست. و پرسیدم:
- در مورد اجازۀ رانندگی به خانمها چه میگویی، قبلا زنها اجازه نداشتند خودشان رانندگی کنند.
گفت:
- خوب ما راننده داریم، چه نیازی بود رانندگی کنیم؟
این پاسخش مرا به یاد همان گفتهی معروف انداخت که «اگر مردم نان ندارند، کُلچه بخورند». پرسیدم:
- واکنش مردم به این تغییرات چیست؟
گفت:
- جوانها خوش هستند، اما نسل کلان سال، زیاد خوش نیست.
بعد گفت که شماری از جوانان که در غرب تحصیل کردهاند، از این تغییرات استقبال میکنند، نه همۀ مردم.
اشارۀ مسافر من به تغییراتی بود که محمد بن سلمان، ولیعهد قدرتمند عربستان سعودی، به راه انداخته است. این تغییرات اجتماعی-فرهنگی توجه فراوان موافقان و مخالفان را برانگیخته است. پیش از این زنان در سعودی حق رانندگی یا سفر تنهایی را نداشتند. امکان برگزاری کنسرتهای موسیقی زنان و ظاهر شدن آنها بدون چادر در انظار عمومی وجود نداشت.
نظام آموزشی و تحصیلی سعودی عمیقاً تحت تاثیر تعالیم محمد بن عبدالوهاب و مکتب وهابی قرار داشت. اما به نظر میرسد محمد بن سلمان، میخواهد سعودی را با برخی از معیارهای فرهنگی رایج درغرب آشتی دهد. این تلاشها با واکنشهای در داخل جامعۀ به شدت محافظهکار و سلفی مشرب سعودی روبهرو شده است.
دولت سعودی، از سال ۲۰۱۸ «وهابی زدایی» از نصاب آموزشی کشور را آغاز کرد. مضمون «آگاهی اسلامی» را، که چیزی شبیه ثقافت اسلامی در دانشگاههای افغانستان بود، از نصاب درسی حذف کرد. دولت سعودی به این باور است که این مضمون به برداشتهای متعصبانه از اسلام دامن زده و سبب تندروی شده است. حالا به جای آن «برنامهی حساسیت فکری» وارد نصاب درسی دانشگاههای سعودی شده است. این برنامه جوانان را از اهمیت تعامل و آشنایی با فرهنگهای بیگانه آگاه میسازد.
البته این اصلاحات با واکنش تُند شماری از ملاهای وهابی روبهرو شده که حالا از سوی دولت سعودی سرکوب میشوند. از این میان رئیس پیشین دانشکدۀ علوم قرآنی دانشگاه مدینه در سال ۲۰۱۹ پس از سه سال حبس در زندان جان داد. از سوی دیگر، شماری زیاد از روحانیون حامی اصلاحات از «راه میانه» ولیعهد سعودی پشتیبانی کرده اند.
این سفر با خوشی آغاز نشده بود، اما خانمهای مسافر میخواستند در مورد چیزهای متفاوت از من بپرسند. خانم جوانتر بار دیگر پرسید:
- گفتی از افغاستان هستی؟
گفتم:
– بلی
گفت:
- پس از آمدن طالبان زندگی چطور است؟
گفتم:
- دخترها اجازه ندارند به دانشگاه و مکتب بروند، زنان اجازه ندارند با نهادهای بینالمللی کار کنند و معاش زنان کارمند دولت را کاهش دادهاند.
گفت:
- دخترهای ما مکتب و دانشگاه میروند، البته پس از یک سن معین با پسران یکجای نمیباشند. اما آنچه آنها در افغانستان میکنند، جهالت است، اسلام نیست.
گفتم:
- طالبان در دهه نود هم این کارها را میکردند، دولت شما آنها را به رسمیت شناخته بود.
کمی مکث کرد. یا فراموش کرده بود که رژیم طالبان را سعودی به رسمیت شناخته بود، یا انتظار این سوال را نداشت. گفت:
– حالا تغییر کرده است. خیلی چیزها تغییر کرده است.
خانم مسافر میخواست دیدگاه مرا در مورد ایالات متحده بداند. از من پرسید:
- شنیدهام که در مکتبهای امریکایی کودکان را تشویق میکنند تغییر جنسیت دهند.
گفتم:
- در این مورد چیزی نشنیدهام. اما برخی از مکتبها در مورد مسایل جنسی و گرایشهای متفاوت جنسی به کودکان آموزش میدهند، البته با اجازۀ خانوادهها.
گفت:
- جدی؟
- یعنی بالای همه یکسان عملی نمیشود؟
گفتم: نه. مثلا من و همسرم نخواستیم کودکان ما در این صنفهای مشخص اشتراک کنند. پس برای ما مشکلی ندارد.
مکث کوتاه کرده و بعد گفت:
- اما از این که دانشجویان در دانشگاههای امریکا به دفاع از مردم مظلوم غزه مظاهره کردند، واقعاً خوشحال هستیم.
گفتم:
- این مظاهرهها بسیار گسترده بودند. و سپس از او پرسیدم:
- در عربستان سعودی هم مظاهره شد؟
گفت:
- بهخاطر چی؟
گفتم:
- بهخاطر جنگ غزه
گفت:
- نه، ما چرا مظاهره کنیم؟
گفتم:
- پیشتر شما گفتین که از مظاهرۀ دانشجویان در امریکا خوشحال هستین؟
گفت:
- بلی، اما دولت ما بسیار دولت خوب است. هرچه از دستش بیاید برای مردم غزه میکند. لازم نیست ما به جاده برآییم و برای دولت خود مشکل ایجاد کنیم.
گفتم:
- اما اگر بخواهید، حق دارین به جاده برآین؟
گفت:
- ما دولت خود را دوست داریم. لازم نیست برای حماس که همپیمان ایران است، مظاهره کنیم.
به فروشگاههای زنجیرۀ لیزبرگ رسیدیم. وقتی از موتر پایین شدند، گفتم میخواهید در پایین کردن بکسها کمک کنم؟
گفتند:
- لازم نیست، خالی استن.
باهم خدا حافظی کردیم.
در مسیر راه حیران بودم با این همه تناقض چگونه کنار بیایم.
سالار مسافر یک مهاجر افغانستان در ایالات متحده است.
در این نوشته، یکی از مهاجران که خود راننده «اوبر» است، تجربه سفری کوتاه با دو مسافر از عربستان سعودی را بازگو میکند. او در جریان این سفر، به تناقضهایی میان تغییرات اجتماعی-فرهنگی عربستان و باورهای محافظهکارانه این مسافران، و همچنین بحثهایی درباره سیاستهای طالبان میپردازد.