پدیدهای به نام داعش حداقل از سال ۲۰۱۵ حملات خود را علیه مردم افغانستان، نیروهای امنیتی و دفاعی (جمهوریت)، نیروهای بینالمللی و برخی اوقات نیروهای طالبان آغاز کرده و تاکنون با قدرت بیشتر علیه مردم افغانستان و گاهی علیه طالبان ادامه داده است.
اقدامات اولیه مسلحانه منصوب به داعش در افغانستان به ماه فبروری ۲۰۱۵ برمیگردد. در این ماه، اعضای داعش در یک اقدام مسلحانه، یکی از فرماندهان طالبان به نام عبدالغنی را در ولایت لوگر از بین بردند. بعدا، بزرگترین درگیری میان طالبان و داعش در ماه نوامبر ۲۰۱۵ در ولایت زابل اتفاق افتاد. در این درگیری، ملادادالله، یکی از فرماندهان طالبان، به داعش پیوسته بود. این اقدام وی به مذاق رهبر آنزمان طالبان، ملا اختر محمد منصور، خوش نیامد و او برای سرکوب این فرمانده جدا شده از بدنه طالبان، نیروهای خود را بسیج کرد. درگیری چند روزه در ولسوالی خاکافغان (خاک-ایران) و ارغنداب میان نیروهای ملا اختر محمد منصور و ملادادالله رخ داد که در نتیجه نیروهای داعش، و ملا دادالله، شکست خوردند. براساس اطلاعات رسمی در آن زمان، تعدادی از نیروهای خارجی، به ویژه شهروندان اوزبیکستان و چیچن، میان اعضای داعش حضور داشتند و ملادادالله نیز در این درگیری کشته شد.
اگرچه برخی رسانهها این درگیری را درگیری میان گروهی طالبان عنوان نمودند، اما واقعیت این بود که رقابت داخلی طالبان، به ویژه برای رسیدن به هرم قدرت و حفظ آن، اختلاف شدید میان ملا دادالله و ملا اختر محمد منصور به وجود آورده بود. ملا دادالله به منظور دستیابی به قدرت بیشتر، با داعش همپیمان شده بود.
یکی از موارد جدی که رد پای داعش در آن دیده میشد و مردم افغانستان را به شوک برد، گروگانگیری چندین تن از باشندگان هزاره-جاغوری در ماه نوامبر ۲۰۱۵ بود. در میان این گروگانها، زنان و کودکان نیز حضور داشتند که با وجود تلاشهای زیاد دولت انزمان و باشندگان محلی، داعش با بیرحمی تمام آنها را سر برید. در این میان، بریدن گلو دختر ۹ سالهای به نام شکریه تبسم افکار عمومی را بخود بیشتر جلب نموده و باعث شد تا یک جنبش بزرگ و بیسابقه دادخواهی به نام جنبش تبسم ایجاد شود.
در سال ۲۰۱۶، درگیری بزرگ دیگری میان طالبان و داعش در ولسوالی نازیان ولایت ننگرهار بوقوع پیوست. در آن زمان، نیروهای امنیتی افغانستان نیز این درگیری را تأیید کردند و طالبان مدعی شدند که یک مقر داعش را در این ولسوالی به تصرف درآوردهاند.
در همین حال، داعش بیشترین درگیری و حضور را با نیروهای امنیتی افغانستان و خارجی در ولایت ننگرهار و زابل داشت. در ماه جولای ۲۰۱۶، حافظ سعید، یکی از رهبران ارشد داعش که اصالتاً از منطقه اورکزی ایالت خیبرپختونخواه پاکستان بود، در یک حمله هوایی نیروهای بینالمللی به همراه تعدادی از اعضای دیگر این گروه کشته شد.
با وجود سرکوب شدید از جانب نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان، داعش با استفاده از زمینههای محلی (سلفیگری) و در عین حال نارضایتیهای به وجود آمده در میان طالبان پاکستانی و طالبان افغانستان، به جلب و جذب نیرو و گسترش حوزه خود در ولایت ننگرهار ادامه داد. این گروه در ولسوالی اچین و نازیان ولایت ننگرهار پایگاه ثابت داشت. عملیاتهای نظامی نیروهای امنیتی و دفاعی پیشین در بسیاری موارد موفق به برچیدن دائمی سیطره این گروه نشد، تا اینکه نیروهای آمریکایی بزرگترین بمب غیر هستهای، معروف به “مادر بمبها“، را برای از بین بردن یکی از مهمترین مراکز تجمع و فرماندهی داعش در ولسوالی اچین ولایت ننگرهار به کار بردند.
بعد از سال ۲۰۱۶، داعش بیشتر به سمت اهداف نرم، از جمله جامعه هزاره در افغانستان، حملات خود را متمرکز کرد. این گروه با استفاده از خلأهای امنیتی در بزرگشهرها و شاهراههای افغانستان، شهروندان هزاره را بهطور پیوسته مورد حمله قرار داد. بزرگترین حملهای که به عنوان یکی از حملات پرتلفات برای هزارهها تلقی میشود، حمله به اعتراض مدنی جنبش روشنایی در چوک دهمزنگ، ناحیه سوم شهر کابل بود. از آن زمان به بعد، بارها مراکز آموزشی (لیسه دخترانه سید شهدا، مرکز آموزشی کاج، مرکز آموزشی کوثر، لیسه عبدالرحیم شهید و …)، مراکز بهداشتی (شفاخانه نسایی ولادی-زایشگاه دشت برچی)، ورزشی (کلب ورزشی میوند، کلب ورزشی ملت)، مساجد و تکیهخانهها (مسجد امام زمان خیرخانه، مسجد امام زمان دشت برچی، زیارت سخی در کابل، مسجد امام زمان در پلخمری، مسجد سه دکان در مزار شریف و …) که متعلق به هزاره های افغانستان بود مورد حملات پیچیده داعش قرار گرفتند. این حملات بهطور سازمانیافته علیه یک قوم خاص، صرف به دلیل تعلق قومی-مذهبی آنها صورت گرفت و بسیاری از کارشناسان معتقدند که این حملات مصادق واضحی از نسلکشی را داراست.
همچنین، داعش با تمام قدرت، حملات خود را علیه مردم ملکی در ولایت ننگرهار نیز ادامه داد. اعضای این گروه با نشر یک ویدیو تبلیغاتی از جریان عملیاتشان، چندین فرد ملکی را در ولسوالی اچین این ولایت روی بمب با چشمان بسته قرار دادند و سپس همزمان انفجار دادند. این ویدیو به سرعت در میان مردم افغانستان، به ویژه در ولایات شرقی، تکثیر شد و وحشت زیادی ایجاد کرد.
چرا افغانستان برای داعش مکان دلخواه است؟
ذهنهای آماده برای استقبال از افراطیت مذهبی
در سالهای متمادی، ترویج جهاد و سو استفاده از یکی از پنچ بنای اسلامی توسط حکومتها و گروههای مسلح غیردولتی رواج داشته و جهادگرایی به تدریج به سمت افراطگرایی دینی و حتی تروریسم مذهبی تغییر جهت داده است. اگرچه عنوان جهاد از سالهای دور در افغانستان مورد استفاده قرار گرفته، اما در چهل سال گذشته، به ویژه در جنگ گروه های جهادی با نیروهای اتحاد جماهیر شوروی و دولت مورد حمایت آن، به اوج خود رسید. کارشناسان بر این نظرند که جهادگرایی رادیکال یکی از مسائل جدی است که در لایههای مختلف اجتماعی افغانستان بهطور نگران کننده رخنه کرده است. سالها تلاش برای ترویج جهاد، آن هم با روایتهای شدیداً رادیکال، جامعه افغانستان را بیش از هر کشور دیگری به ظرفیت فوقالعاده پذیرش افراطگرایی و تروریسم دینی تبدیل نموده است. این بذر، که سالها برای کسب و تداوم اقتدار قومی و گروهی استفاده شده، اکنون به یک درخت تنومند از شر مطلق افراط گرایی تبدیل شده است.
تبلیغ جهادگرایی چندینساله متأسفانه به حدی ذهنیتهای بخش بزرگی از شهروندان افغانستان را تطهیر و چشمانشان را کور و گوشهایشان را کر کرده که هیچ واقعیتی جز روایت ملاهایی که مأموریتشان دشمنی با بشریت است، را نمیبینند و نمیشنوند. خانوادههایی زیادی وجود دارند که طی دو دهه گذشته با کمال افتخار، فرزندان جوان خود را با دستان خود به دامن شبکه حقانی و در مجموع طالبان میسپردند تا در یک منطقه مزدحم شهر حمله انتحاری کور را انجام دهند.
جامعه افغانستان بدون استثنا از گزند و سایه این روند آسیبدیده است. در برخی نقاط، این آسیبها شدید و در برخی نقاط دیگر تاحدی ضعیف نمایان شده است. بنا بر این، این ظرفیت به فرصت فوقالعادهای برای تمامی گروههای رادیکال اسلامی تبدیل شده است که به راحتی از آن میوهچینی میکنند. در این میان، گروههای ظاهراً دارای برنامههای مسالمتآمیز، مانند حزب التحریر و جمعیت اصلاح، بهعنوان مهمترین و مؤثرترین نهادها در افغانستان فعالاند که جایگاه ترتیب نسل جدید در مراکز همانند پیشدانشگاهی برای تمامی گروههای تروریستی را دارند. اکثریت مطلق آنان که به دروازه این دو نهاد قدم نهادهاند، با ذهنیت شدیداً رادیکال و خلاف تمامی ارزشهای مدرن بشری، بیرون آمده و در جامعه رها شدهاند. هر دو این گروه متأسفانه در دوران جمهوریت نیز بهطور آزادانه با سوءاستفاده از آزادی بیان و دموکراسی، به تبلیغ افکار رادیکال مذهبی میپرداختند. در تمامی مراکز آموزشی و دستگاههای تبلیغاتی این دو نهاد، تلاش برای تزریق افراطیت در ذهن و روان نوجوانان و جوانان صورت میگیرد. حزب التحریر بهطور آشکار تلاش و تبلیغ برای برپایی خلافت اسلامی در جهان میکند، که از خواستههای اصلی داعش نیز میباشد.
پیچیدگی جغرافیایی
بخش بزرگ از جغرافیا افغانستان بدلیل کوهستانی و صعب العبور بودن، همیشه به یکی از مکانهای دلخواه برای گروههایی تبدیل شده که تاکتیک اصلی جنگیشان پارتیزانی است. گروههای مجاهدین در شکست دولت تحت حمایت شوروی و همچنین در جنگهای میانگروهی و طالبان در جنگ با دولت افغانستان و نیروهای بینالمللی در دو دهه گذشته از این مزیت به حد اعظمی استفاده کردهاند.
کوهستانی و در عین حال دوردست بودن بسیاری از محلات افغانستان باعث شده تا سیطره حاکمیتها همیشه ناقص بوده و ارائه خدمات درست به شهروندان، جدا از اینکه چقدر برنامههای توسعهای عادلانه بودند یا نه، صورت نگیرد. در این مناطق دوردست، به دور از نظارت رسمی، افراد با نفوذ محلی و ملاها نوعی حاکمیت مستقل دارند. آنها نبض جامعه را بهنام قوم و دین در اختیار داشته و هر زمانی که قدرتشان در خطر افتاد، از آن برای بسیج عمومی برای منافع خود تحت همین نام سوءاستفاده میکنند. بهطوری که همیشه افغانستان شاهد شورش روستا در مقابل شهر یا به تعبیر دیگر، سنتگرایی در مقابل مدرنیته بوده است.
اکنون نسبت به هر زمان دیگر، رژیم حاکم در افغانستان در وضعیت بدی از نابسامانی سیاسی و مشروعیت قرار دارد و طالبان نهتنها نیتی برای ارائه خدمات به مردم ندارد، بلکه ظرفیت آن را نیز دارا نیست. تحلیلگران بر این باورند که افراد این گروه، که به تازگی با فرهنگ شهری روبرو شده و وضعیت موجود را غنیمت الهی برای خود میدانند، برای چپاول امکانات عمومی و عواید ملی و اجرای ستم بر شهروندان غیرخودی افغانستان (البته غیرخودی براساس تفکر طالبانی) کمر بستهاند. این وضعیت، در کنار پیچیدگی جغرافیایی، باعث ایجاد حفرههای بزرگ امنیتی شده و گروه های مثل داعش از آن بیشترین سود را میبرد.
نبود یک دولت مشروع
به باور بسیاری از تحلیلگران امور افغانستان، رژیم کنونی که طالبان آن را اداره مینماید، بر اساس یک معامله سیاسی میان ایالات متحده آمریکا و طالبان روی کار آمده است. با توجه به این معامله سیاسی، این رژیم هیچ نوع مشروعیت دموکراتیک و حتی عرفی مردم افغانستان را با خود نداشته و با گذشت سه سال، هیچ کشور خارجی انرا به رسمیت نشناخته است.
عدم مشروعیت داخلی و خارجی، باعث شده تا هر نوع نظارت مشترک منطقهای و بینالمللی بر وضعیت افغانستان از لحاظ امنیتی به چالش جدی مواجه شود. اکنون افغانستان به یک مکان بیصاحب میماند که هر کس در آن قانون و قدرت خود را دارد. این موضوع باعث شده تا گروههای تروریستی مختلف بینالمللی، که براساس اظهارات بسیاری از کارشناسان امور افغانستان تعدادشان به ۲۱ گروه میرسد، در این حیاط خلوت فرصت فوقالعادهای برای تجدید حیات پیدا نمایند.
القاعده به عنوان شریک عمده ملاکراسی حاکم در افغانستان، دارای مراکز مهمی برای جذب و آموزش اعضای خود میباشد. گروههای دیگر جهادگر، که سابقه شدیداً تروریستی دارند، مانند تیتیپی، جیشالعدل، جنبش اسلامی ترکستان شرقی، نهضت اسلامی ازبیکستان، لشکر طیبه، انصارالله تاجیکستان و چندین گروه دیگر با زیرمجموعههای آن به عنوان بازوان فعال طالبان در سرکوب مردم افغانستان و ایجاد ناامنی در منطقه، فعال و قویتر شدهاند.
روایت مشابه
داعش همانند تمامی گروههای جهادگر رادیکال دیگر، از لحاظ روایت در یک مکتب آموزش دیدهاند. روایت تمامی جهادگرایان رادیکال اسلامی در زمینه برپایی نظام اسلامی مطلق در جهان (آن هم بر اساس تفکر خودشان) و دشمنی با غیرمسلمانان، با یکدیگر مشابه است. تمامی این گروهها نهایت هدفشان همین است و برای رسیدن به آن، دریا خون راه انداختهاند. در بعد داخلی نیز، روایت طالبان در مقابل سایر فرقه های مذهبی، از جمله شیعیان، کاملاً مشابه داعش است. داعش و طالبان هر دو شیعیان را رافضی دانسته و بخش زیادی از رفتار مذهبیشان را بدعت و خلاف دین میدانند. بر اساس این روایت، شیعیان در ردیف غیرمومنان قرار داشته و از بین بردن آنان را وظیفه دینیشان خود میدانند. طالبان با آنکه در ظاهر منکراند و تلاش میکنند تا بگویند با هزارهها و شیعیان مشکلی ندارند، اما در واقعیت، سیاستگذاری و تفکر طالبان، این گروه مذهبی-قومی، دشمن تعریف شده و در هر فرصت ممکن برای سرکوبشان اقدام میکنند یا زمینه آن را برای دیگران فراهم میسازند. واکنش طالبان به کشته شدن سه جهادگر خاورمیانه (حسن نصرالله، اسماعیل هنیه و یحیی سنوار) جالب و ناشی از همین روایت بود که شیعه را در زمره مسلمانان قرار نمیدهند. طالبان دو فرد عمده از رهبری حماس را شهید خطاب کرده و کشته شدن آنها را با بیانیه رسمی تقبیح کرد، اما در پیوند به کشته شدن حسن نصرالله سکوت نمود.
برخی کارشناسان معتقدند که بر اساس همین روایت است که داعش، القاعده و سایر گروههای رادیکال اسلامی با تشدید جنگ در غزه، اقدام به افزایش فعالیتهای خود برای جذب نیرو با توجه به فضایی که به وجود آمده، نمودهاند. داعش در افغانستان، علاوه بر سایر عوامل، از فرصتهای سربازگیری استفاده میکند؛ چراکه طالبان و گروههای مشابه آن طی سه دهه گذشته روایت آن را تبلیغ و برای تعدادی از شهروندان افغانستان قابل قبول ساخته اند.
استفاده ابزاری طالبان از داعش
مسئولان طالبان در ردههای مختلف بارها از امنیت سراسری و ریشهکن شدن داعش در افغانستان حرف زده و آن را به عنوان یک دستاورد رژیم خود در بازار داخلی و خارجی به فروش میرسانند. اما برعکس، حملات زیادی که از سوی داعش انجام میشود، نشان میدهد که نه تنها این گروه از بین نرفته، بلکه میدان بیشتری برای جولان و مانور پیدا کرده است. داعش، همانطور که در بالا ذکر شد، با استفاده از روایت مشابه، اکنون در میان طالبان کاملاً خلط شده و هر لحظه خطر را در امنیتیترین اداره و منطقه این گروه ایجاد میکند. کشتن والی این گروه برای بلخ در دفتر کارش، از بین بردن معاون والی این گروه برای بدخشان با موتر بمب، حمله انتحاری در دفتر والی طالبان برای ولایت نیمروز، جاسازی ماین در داخل وزارت داخله این گروه و چندین مورد دیگر، از جمله این تهدیدات است.
طالبان از داعش در سطح داخلی و بینالمللی، هم از لحاظ عملیاتی و هم از لحاظ تبلیغاتی استفاده ابزاری مینماید. اطلاعات زیادی وجود دارد که بسیاری از حملات تروریستی علیه مردم افغانستان، به ویژه علیه هزارهها، در هماهنگی نزدیک بخشهایی از طالبان انجام میشود. وقتی برای سرکوب تاجیکها و نیروهای امنیتی و دفاعی پیشین برنامهریزی میکند، آنها را به نام اعضای گروه داعش در سراسر افغانستان به طور بیرحمانه از بین میبرد. وقتی میخواهد نمایش از قدرت خود داشته باشد، مدعی میشود که داعش در افغانستان وجود ندارد. اما زمانی که نشستهای مهم منطقهای و بینالمللی در حال برگزاری است، یا در مجامع بینالمللی از داعش به عنوان یک خطر برای امنیت بینالمللی یاد میشود، طالبان نیز با سوءاستفاده از فضا پیشآمده، مدعی میشود که افراد داعش را در فلان منطقه از بین برده است. نمونهاش، آخرین عملیات طالبان در ولایت غور است که همزمان با نشست بریکس در شهر کازان روسیه اتفاق افتاد.
از جانب دیگر، طالبان و حامیانشان در برخی موارد در تداوم باجگیری از جهان، سعی میکنند با مطرح کردن داعش، خود را به عنوان یک گروه و رژیم مشروع معرفی نمایند و بگویند که تنها روایت و تفکر داعش با زندگی مدرن بشری و امنیت و ثبات بینالمللی سازگاری ندارد. در حالی که تمامی رفتار خودشان در مقابل مردم افغانستان، به ویژه زنان و پناه دادنشان به گروههای تروریستی بینالمللی، نمایانتر از آفتاب برای جهان و مردم افغانستان است.
حضور بیشتر داعش در کدام مناطق افغانستان؟
همانطوریکه در فوق تذکر یافت، داعش با توجه به وضعیت پیش آمده در افغانستان و زمینه های نگران کننده برای نفوذ آن در لایههای مختلف جامعه، حضور داعش را میتوان در بسیاری نقاط افغانستان پیش بین بود. چون همانگونه که نیروهای القاعده و چندین گروه دیگر در پوشش و میان اعضا طالبان جابجا شده اند، داعش نیز از لحاظ فکری در تمامی سطوح ساختاری طالبان حضور دارد.
نگرانی اصلی برای امنیت منطقه و بین الملل، تفکر داعش-طالبانی است، نه تنها افراد این گروه. این تفکر رادیکال مذهبی خلق شده توسط گروه های مختلف جهادگرا میباشد که از روایتهای اولیه خود کاملا عبور نموده به نهادهای افراطی مذهبی تبدیل شده و با داشتن نفوذ و کنترول بر مساجد و مدرسههای دینی همهروزه در حال ترتیب سربازان تروریزم اند. طالبان بیشترین توجه خود را در مدرسهسازی و حمایت از آن نموده است. همین اکنون رقابت جدی برای مدرسه سازی در میان افراد طالبان در سطوح مختلف جریان دارد. با توجه به علاقمندی زیاد طالبان به مدرسه دینی سازی سکتور خصوصی و برخی از کشورهای منطقه نیز برای جلب توجه این گروه و بدست آوردن سود از مارکت تجارتی افغانستان، مدرسهسازی را بعنوان رشوت، تحت نظر اعضا تاثیرگذار طالبان انجام میدهند. گزارشهای متعدد وجود دارد که شرکت های خصوصی و برخی دولت ها از جمله ازبیکستان و ترکیه چندین مسجد را در هماهنگی با رهبری طالبان از جمله سراج الدین حقانی و ملابرادر ساخته اند یا در حال ساخت است.
در کنار این طالبان تاکنون هزاران مدرسه را در سراسر افغانستان ساخته و بخش بزرگ آن بنام مدرسه جهادی اعمار گردیده است. براساس اطلاعات، توجه طالبان به مدرسهای جهادی نسبت به سایر مدارس بیشتر و مفردات درسی آن، نسبت به سایر مدارس شدیدا افراط گرایانه و هدف اصلی آن تداوم تربیت سربازان جهادی با تفکر طالبانی برای سالهای طولانی می باشد. این مدارس و افکار که در آن آموزش داده می شود بعلاوه فعالیت دو گروه مهم دیگر بنام حزب التحریر و جمعیت اصلاح زمینه را برای حضور طولانی تر گروه های رادیکال و تروریستی به شمول داعش فراهم سازد.
اما از لحاظ فزیکی براساس اطلاعات موجود، داعش در ولایات کنر، ننگرهار، نورستان، غور، فاریاب، زابل، سرپل، قندر و بدخشان حضور ثابت داشته و از آن طریق حملات خود را در سراسر افغانستان و حتی بیرون از جغرافیا این کشور سازمان دهی و اجرا می نماید.
جمعبندی
وضعیت امنیتی افغانستان تحت حاکمیت طالبان نشاندهنده این است که گروه داعش به عنوان یک واقعیت و تهدید در حال رشد، در حال فعالیت است، در حالی که طالبان همواره وجود داعش را انکار میکند. با توجه به اظهارات تحلیلگران، داعش از میان طالبان و با استفاده از روایت مشترک خود در زمینه صدور تروریسم و برپایی خلافت اسلامی، به جذب نیروهای جدید ادامه میدهد. هر دو گروه، شیعیان را به عنوان مرتد تلقی کرده و این دیدگاه، موجب افزایش خشونتها و تنشها علیه این اقلیت مذهبی میشود.
از سوی دیگر، طالبان بهطور استراتژیک از داعش بهرهبرداری ابزاری میکند تا خود را در سطح داخلی و بینالمللی مشروع جلوه دهد. آنها با انکار وجود داعش و ارائه گزارشهای مربوط به نابودی این گروه، تلاش میکنند تا به عنوان یک نیروی امن و ثباتبخش در افغانستان و فراتر از آن شناخته شوند. این در حالی است که اطلاعات موجود نشان میدهد که داعش بهطور فعال به فعالیتهای خود ادامه میدهد و حتی در برخی موارد، با همکاری عناصر طالبان به عملیاتهای تروریستی در افغانستان دست میزند.
به علاوه، جداسازی داعش از طالبان به مراتب دشوارتر از جداسازی آب از شیر است، زیرا این دو گروه به شکل متقابل به یکدیگر وابستهاند و شرایطی را ایجاد کردهاند که هم از لحاظ عملیاتی و هم از لحاظ ایدئولوژیک به یکدیگر کمک میکنند. طالبان در برخی مواقع از حضور داعش برای توجیه اقدامات خود علیه دیگر گروههای سیاسی و قومی بهره میبرد و در عین حال، بهعنوان گروهی که امنیت را تأمین میکند، خود را معرفی میکند.
توجه به تهدید تروریسم از افغانستان نباید به توجیهی برای ایجاد گروههای تروریستی خوب و بد تبدیل شود. طالبان به عنوان چتر بزرگ برای تمامی گروههای تروریستی مستقر در افغانستان، خطرات جدی برای امنیت داخلی و جهانی ایجاد میکند. بنابراین، برای نجات افغانستان، منطقه و جهان، باید تلاشهای همهجانبهای برای ایجاد یک دولت مشروع و قانونی، متکی بر ارزشهای دموکراسی و با ساختار غیرمتمرکز انجام شود.
جهان باید تهدید تروریسم از افغانستان را جدی گرفته و هر چه زودتر در زمینه نابودی آن اقدام کند. حمایت از مردم افغانستان و جریانهای ضد طالبانی به عنوان بخشی از این تلاشها، امری ضروری است. این رویکرد نه تنها به تثبیت امنیت و ثبات در افغانستان کمک میکند، بلکه از گسترش تهدیدات تروریستی به سایر نقاط جهان جلوگیری خواهد کرد. لذا، جامعه جهانی باید به طور جدی به این مسأله بپردازد و استراتژیهایی را برای مقابله با این تهدیدات و حمایت از ثبات افغانستان طراحی و اجرا کند.
بسمالله تابان، رئیس پیشین اداره مبارزه با جرایم جنایی افغانستان است. او در حال حاضر در مقطع دکترا در رشته مطالعات امنیتی، با تمرکز بر افغانستان، ایران و پاکستان، مشغول به تحصیل است.
مسئولیت محتوای مقالههایی که در بخش دیدگاه وبسایت آمو منتشر میشوند به دوش نویسندگان آن است.